مجنون بودیم که چشم بسته
به «دشت لیلی» (1) زدیم
هنوز خون ـ سرمای جاری در کوچههای «سیدآباد» (2) و «شَمالی» (3)
نفسم را بند میآورد
و از یاد نبردهام خونگریههای «غوربند» (4) را
که دریا دریا در «تونل سالَنگ» (5) میخشکید
«خَیرخانه»ی (6) چشمانم
زخمی عمیق برداشته است از نگاه یخبسته دخترکان خوبروی پارسی
که بی دیدار خورشید
تن میسپردند به مرزهای شرقی.
هر روز
تنم را در سَرَکهایی جا میگذارم
که ترسان و لرزان به خورشید زل میزنند
و شبها
چهرهی مغشوش «عایشه» (7) را تماشا میکنند.
و من
بومُسلمی میجویم تا بَردَرَد
نگاههای هرزهتان را به اندام معصوم مادرم
شما که چشمان لعلنوشم را در «پاراچنار» (8) حراج کردید
و دستان زرخیزم را در مزارع «کرمان» (9)
شما که «هَریرود» (10) را خاموش میخواهید
و «دریای کابل» (11) را عَفَن
شما رهزنان شنیعی که
چهرهام را دریده و زبانم را بریدهاید
شما نامهایی روسپی هستید
که بر تن «هیرمند» (12) تاول زدهاید.
1 ـ 5) منطقه¬هایی که طالبان در دوره حاکمیت خود در آن¬جا قتل عام به راه
انداختند.
6) محله¬ای در کابل.
7) دختری ساکن منطقه¬های جنوبی افغانستان که شوهرش بینی¬اش را برید.
8 و 9) شهرهایی در پاکستان و ایران.
10 ـ 12) سه رود معروف افغانستان
|