کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

              نصیر مهرین

    

 
سفر تورنتو/۱۲
زندگی و خاطرات من
(سفری به زوایای ناشناخته ی زنده گی پیکار پامیر)

 



یک
هدیه های های بسیارعزیز و گرانبهای دوستانم را که از تورنتو با خود آورده ام، همچنان در وقت های معین ورق گردانی میکنم، یادداشت برمیدارم، می آموزم، گاهی تبسم میکنم. بارها وضعیتی را هم متوجه شده ام که گریستن و مشغولیت با اندوه وغمی در وقت مطالعه برخی کتابها و یا عنوان ها همراهی ام میکنند.
کتاب "زندگی و خاطرات من"، نوشته ی نویسنده ومؤرخ ارجمند کریم پیکار پامیر، بارآورنده ی این احساس ها بود. راوی که خود مؤلف است، برگهای آغازین کتاب را با روایت هایی ازکهنسالان خانواده و نزدیکان آراسته است. گزینشی آگاهانه و در خور نیاز خاطره نگاری جامع و مدرن که حاکی از حیطه اش بر رموز خاطره نگاری میباشد. روایت هایی را که در کودکی و نوجوانی شنیده و به یاد دارد، با دسترسی به اطلاعات تاریخی طی سالهایی از زنده گی اش که خود در مقام مؤرخ فراز می آید، با استناد و گواهی مدارک معتبر سنجیده وتبیین بخشیده است. این ویژه گی از آغاز کتاب و با گشایش برگهای نخستین، چهره ی متبارز دارد. با چنین رویکرد، با روزنگاری ها و شرح حال نویسی های معمولی- سطحی و یا دارنده ی اهداف توجیهی مرز روشنی میکشد. یاد از هر خاطره، دریچه ی می شود که از پشت آن هوا وفضای رویش خاطره های دیگر برای خواننده نوازشگر وپرکشش میشوند.
در این تأمل گذرا بر کتاب "زندگی و خاطرات من"، از همان روایت های کهنسالان خانواده ی مؤلف از تکاندهنده ترین رویداد های می آغازم که خاطره انگیز شده اند:
دو
- پدر راوی از یورش اذیتبار سپاه قبایلی سمت جنوب کشور حکایت میکند که به دستور محمد نادرشاه، دست به غارت یازیدند و بیشمار انسانها را کشتند. در ورای آن حکایت ها، برگهایی گشوده می شود از پیامد غمبار یورش ها با نام بردن از قربانیان و بیجا شده گان. آن سرنوشت غمین که ده ها هزار کهدامنی و چهاریکاری را بیشتر بیازرد، برگیست فراموش ناشده که چندین دهه در سینه ها و تاریخ شفاهی دوره می کرد، اما توان نوشتاری و راه یافتن در تاریخ نگاری را نمی یافت. راوی طی این خاطرات، گوشه دیگری از رویداد را با شفافیت می آورد. وقتی در شفافیت آن سخن در میان می آید، یکی از ابعاد آن این است که روایت پدر را با کارنامه های زشت یورش آوران محدود نمی کند. زشتی ها و جفاهایی را که سید حسین چهاریکاری "نایب السلطنه" با آنها آلوده بود، نیز می آورد. و در این راستا ضمن خاطرات، رویداد ها را در مقام مؤرخ، به دقیقترین و مستند ترین کتاب حاوی شرح آنها، به کتاب"سرنشینان کشتی مرگ یا زندانیان قلعه ارگ" نیز رجوع میکند.
- بخشی از خاطرات مؤلف، تصویر فضای فقرآمیز اکثریت مردم و محرومیت آنها از دسترسی به امکانات معیشتی و سایر نیاز های زنده گی است. هنگامی که دشواری های اقتصادی خانواده را تصویر میکند، تصمیمی از پدر برای جلوگیری فرزند بزرگ خانواده به مکتب رفتن، تصویر بزرگتری از وضعیت ده ها هزار خانواده را ارایه میکند. پدر میخواهد فرزندش مکتب نرود تا او را در کار دکانداری کمک کند که نیاز تهیه ی نان خانواد ه تأمین شود. سرنوشتی که حدیث غم آلود بسیاری بوده است.
- با یادآوری از رویدادهای در ظاهر کوچک مانند رفتن میخ در پای راوی، یا مبتلا شدن به "سالدانه"،
ویا تکلیف دندان مادر، خاطره ها پر و بال می گشایند و نمادهایی می شوند از علایق به سنت، رفتن نزد"حکیم جی" و احتراز از پذیرش نمادهای عصری، امتناع از بردن کودک و مادر به شفاخانه ونزد داکتر دندان.

سه
اکنون اندک ویژه گی های یاد شده را بسنده گرفته، با اشاره ی فشرده به سیر زنده گی صاحب خاطره ها توجه به آنها را می گذارم به مطالعه و داوری خواننده گان. در این قسمت سیر زنده گی شخصیت فرهنگی کریم پیکار پامیر را پی می گیرم که از دل دشواری های طاقت سوز سر بلند می آورد و با نوشتن این کتاب، نویسنده ومنتقد را به زوایای ناشناخته ی زنده گی اش رهنمون می شود. با چنین عطفی، شخصیتی را می یابیم که 30 کتاب انتشار داده است، در فعالیت های عملی – اجتماعی و فرهنگی و مسائل سیاسی کشور از پیشگامان و صاحب وصایب نظران است، به کمک تعدادی از نویسنده گان وشاعران رسیده است، و... با دریافت افت وخیزها و رسیدنش به این مقام، به دامنه ی تحسین افزوده می شود
با چنین سیری از زنده گی:
مکتب رفته است. با آنکه اگر کمتر می گوید، نا گفته پیدا تواند بود که کم نبوده اند روز ها وشب هایی که گرسنه گی را در آغوش داشته و با آن شب را به سحر و روز را به شب رسانیده است.
از سفرهای کاریابی پدر که به سوی خان آباد رفته بود، دنیایی از خاطره ها دارد. لباس های دست دوم را در گوشه گکی از شهر چهاریکار فروخته است.
در کابل رنگمالی کرده است، همچنان درس خوانده است.
با افکار سیاسی و فعالان سیاسی آشنایی یافته است. اگر روز در جست و جوی تهیه نان و کرایه خانه بود و درس برایش نامیسر، از درس های شب هنگام دریغ نکرده است. تایپستی رافراگرفته، با محرومیت از امکان واسطه و وسیله که در افغانستان سکه ی روز بود، با تکیه بر زحمات و پشتکار و توانمندی های فراگرفته اش، روانه ی کار در وزارت خارجه شده است و پسانتر سکرتر در سفارت افغانستان در اسلام آباد. دشواری ها قدش را خم نه، بلکه استوارتر میکنند. اندوه را راه نمیدهد، با استفاده از فرصت به سوی موسیقی وشعر راه می یابد. اشعارش مهر و نشان رنج و تکاپو دارند و از زنده گی وی هم مایه گرفته اند.
با مشاهده ی اوضاع میهن اش، دریافت گزارش های روزانه که سپاه مهاجم شوروی انجام میدادند، پاکستان را ترک گفته، تن به هجرت به هند میدهد. در آنجا در کنار فریادگران بر مظالم و جفاورزی های حکومت دست نشانده می خروشد. روانه ی کانادا می شود. مسؤولیت پرورش فرزندان وخانواده را دارد. در نزدیکی های میانه سالی، در رشته ی ژورنالیسم مدرک دانشگاهی به دست می آورد و آنرا در خدمت فرهنگ میگذارد. از نقش وی در کانادا حتا اگر هیچ ننویسم، زمین و زمان گواهی میدهند که نام کریم پیکار پامیر با فعالیت های فرهنگی- اجتماعی افغانستانی ها پیوند ژرفی دارد.
زهی سعادت به شخصیتی که این همه رنج و زحمت و فراورده هی فکری و قلمی اش در حیات وی شناخته می شوند. با همه رنج و زحمت و ندیدن آن آسایش های که بی خبران از رنج دیده اند، پیکار پامیر، آسایش وجدانی را هم به عنوان بهترین پاداش با خود دارد:
"رنج‌ها بردیم و آسایش نبود اندر جهان
ترک آسایش گرفتیم، این زمان آسوده‌ایم"

از سیری که در زنده گی دیده، از آنچه از تولد در چهاریکار تا هنگامی که موی های سرش سپیدی پسندیده اند، بیش از دوصد خاطره را می آورد که با غم آمیزی ها و دل انگیزی ها همه در مجموع آموزنده اند.
آموزنده از فعالیت ها و مبارزه ی شخصیتی که با آن همه رنج و درد، دست از سعی و کوشش نمی کشد و آنهم در سطح والای فرهنگی. آرزو دارم هموطنان ما مطالعه خاطره هایش را ازیاد نبرند.
چهار
در کنار سایر فراورده های قلمی، در گستره ی فعالیت های رسانه یی، سیاسی، شعر، ادب و تاریخ، کار بسیار خوبی شد که این خاطرات نوشته شد و انتشار یافت. به یاد می آورم بیش از سه دهه پیش را که خاطرات انتشار نیافته ی زنده یاد دکتورعبدالرحیم محمودی را خواندم. پس از مطالعه دستنویس ایشان، گفتم داکتر صاحب خیر ببینید که این خاطرات را نوشتید. ورنه اطلاعات ما از پیشینه ی خاندان شما و زنده یاد دکتورعبدالرحمن محمودی، در چارچوب اطلاعات نارسا محدود می شد.
با مطالعه کتاب"زندگی و خاطرات من"، در واقع (ازچهاریکار تا تورنتو) احساس ستایش و تحسین بیشتر را هنگامی نصیب شدم که به زوایای ناشناخته ی زنده گی جناب پیکار پامیر ره بردم. پیرامون هر شخصیت مشابه دیگری هم اگر این بیت رهی معیری را بیاورند، من از ته دل می گویم مصداق حال کریم پیکار پامیر است:
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده‌ام
و ادای احترام بیشتر را نیز بیاورم که برخلاف تعدادی از نویسنده گان، پیکار پامیر ارجمند، به یاری و یاوری همسر و فرزندان حرمت نهاده و سپاسمندی اش را با اهدای شایسته کتاب به آنها در آغاز آورده است.
ادامه دارد
پ.ن: چند جای اشتباهات تایپی را دیدم که متضمن این متل است: "کلال در کپره ی شکسته آب می نوشد." معلوم می شود که پیکار پامیر نویسنده و ویراستار که بارها کتاب سایر نویسنده گان را باز خوانی کرده است، کتاب "زندگی و خاطرات من" را برای کسی نداده است که باز خوانی کند. چنان است که مانند موارد دیگر، از جمله فراورده های قلمی من که از طرف شخص دیگری بازخوانی نشده است، دارنده ی اشتباهات تایپی اند. امید است در چاپ بعدی طرف توجه باشد.
*
شناسه ی کتاب
- نام کتاب: زندگی وخاطرات من
- نویسنده: کریم پیکار پامیر
- ناشر: اداره ی ماهنامه ی "پگاه" – کانادا
- طرح ودیزاین جلد: ربیلا عطایی
- سال چاپ: 1402خورشیدی- 2023.
- نشانی تماس با نویسنده: فیسبوک-Karim Paikar Pamir

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۵۲   سال بیستم      حوت/حمل     ۱۴۰۲/۱۴۰۳         هجری  خورشیدی       شانزدهم مارچ  ۲۰۲۴