گرچه من از جنس تابوشکن ام
در سرم فکر کاشتن دارم
زن را
کار را
دانشگاه را
همه را بر نداشتن دارم
* * * *
روزن کوچک خوشبختی را
با نگاه ی دوباره باید دید
حرف در قصه ها فراوان است
حرف را در عمل باید دید
* * * *
گرچه من از جنس تابوشکن ام
در سرم فکر نوشتن دارم
آری
امید را
تماشا را
زندهگی را
عشق را
همه را با تو داشتن دارم
* * * *
پنجره ی نور باز شد
و من
موج ی خوشبو زد به گیسوانم
حسرت ی ندارم از دیروزها
نرسیدم به آرزوهایم
نرسیدن ، شاید رسیدن خیر ست
قاعده ی که حاشیهٔ گنگ دارد!
در گذشتن ، گذشته
من قصد
به سر گذاشتن دارم
رشته ی رابط که مرموز است
بهتر است فاصله در میان باشد
گر معیار نبود چنین در انتخاب
راه تو از مسیر جدا باشد
* * * * *
گرچه من از جنس یک تابوشکن ام
در سرم فکر رهایی دارم
رسم را
عرف را
باور ها را
همه را در دل
فکر به هیچ هیچ هیچ
پنداشتن دارم
* * * *
#سودابه کامروا
|