نپرس گریه امانم نمیدهد به جواب، کدام قسمت من در کجای کشورم است
همان که میتپد و میشود سلاخی در، ملیمه و دره* قلبِ به خون شناورم است
چه نسبت است میان پلی که لاله و قلب، به سرخ بودنِ آن میدهد گواهی با_
پلی که بوی غمِ کاج میدهد حالا، و سرخیاش فقط از خونِ گرم دخترم است*
میان غربتِ خود گیر کردهام چه غریب، میان شهر عجیبی که کس زبانِ مرا...
کسی دلیل غم و بغض بیامان مرا
نداند و به همین حد خودم نمیدانم
کجاستم؟ وَ کِیام؟ یا چه در برابرم است؟
که دستِ مادرم آنجا و گرم آغوشش
و کودکیِ من و رنج نا فراموشش
از آن اتاق که سرد و چراغِ خاموشش
هنوز آبله بر دستهای همسرم است
وطن چه بود؟ همان مادری که تنها شد، و خواهری که به آینده نا امید تر است
برادری که به شلاقِ طالبان خو کرد، وطن چه بود؟ همان غدهای که در سرم است!
مزدا مهرگان
*ملیمه و دره، مکانهایی در پنجشیر.
پلسرخ، مکانی در کابل
|