کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

             مزدا مهرگان 

    

 
غُده

 

 


نپرس گریه‌ امانم نمی‌دهد به جواب، کدام قسمت من در کجای کشورم است
همان که می‌تپد و می‌شود سلاخی در، ملیمه و دره* قلبِ به خون شناورم است

چه نسبت است میان پلی که لاله و قلب، به سرخ بودنِ آن می‌دهد گواهی با_
پلی که بوی غمِ کاج می‌دهد حالا، و سرخی‌اش فقط از خونِ گرم دخترم است*

میان غربتِ خود گیر کرده‌ام چه غریب، میان شهر عجیبی که کس زبانِ مرا...
کسی دلیل غم و بغض بی‌امان مرا
نداند و به همین حد خودم نمی‌دانم
کجاستم؟ وَ کِی‌ام؟ یا چه در برابرم است؟

که دستِ مادرم آن‌جا و گرم آغوشش
و کودکیِ من و رنج نا فراموشش
از آن اتاق که سرد و چراغِ خاموشش
هنوز آبله بر دست‌های همسرم است

وطن چه بود؟ همان مادری که تنها شد، و خواهری که به آینده نا امید تر است
برادری که به شلاقِ طالبان خو کرد، وطن چه بود؟ همان غده‌ای که در سرم است!

مزدا مهرگان

*ملیمه و دره، مکان‌هایی در پنجشیر.
پل‌سرخ، مکانی در کابل
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۵۱   سال بیستم      حوت/حمل     ۱۴۰۲/۱۴۰۳         هجری  خورشیدی       هشتم مارچ  ۲۰۲۴