کابل ناتهـ، Kabulnath
شکیلا شعله
علف بیبر و برگم که تهِ پا شده است یا چو دختربچۀ خسته که تنها شده است خستهام، با دو غزل، شرح غمم کافی نیست با می و بوس و بغل، شرح غمم کافی نیست نشد از رقص دو چشمان تو پرهیز کنم نسخهی زهر به این مخمصه تجویز کنم عشق، دریا و دمن نسخۀ دردم نشدند سبزه و باغ و چمن نسخۀ دردم نشدند قهوۀ تلخ اگر لحظهیی، حالم سازد قهوۀ چشم تو مجبور سوالم سازد تا کجا همقدم ساز تو بازی بکنم شرح دوریِ ترا قافیهسازی بکنم؟ در خودم وسوسۀ جنگ جهانی دارم من که از چشم تو یک ترس نهانی دارم دیگر از هرچه به جز میل سفر بیزارم دیگر از فلسفۀ اهل نظر بیزارم خانهام بر سر بیچارهگی آباد شده روح من زیر قدمهای تو بر باد شده چه غریبانه در این کوچه رهایم کردی از هوای خوش یک شهر جدایم کردی من و گوشیگک و این خانه که آوای تو نیست دیده بر راهِ تو هستیم،که پیدای تو نیست شکیلا شعله
بالا
دروازهً کابل
الا
شمارهء مسلسل ۴۵۰ سال نــــــــــــــــــوزدهم دلو/ حوت ۱۴۰۲ هجری خورشیدی شانزدهم فـــــــــــبوری ۲۰۲۴