دیدار با جناب دکتور اجرالدین حشمت، یادآور بحث مشروطیت افغانستان
در یکی ازمحافلی که عزیزان در تورنتو لطف زحمت آمیز آن را متقبل شده بودند،
هنگام سخنرانی چشمم به هموطن بزرگوارجناب دکتوراجرالدین حشمت افتاد. پیشتر
هاعکس های ایشان را دیده بودم. با این دیدار تردیدی برایم نماند که خود
ایشان است. هنگامی که با هم دست دادیم، گفتم داکتر صاحب از آمدن شما هم
خوشنود هستم و هم متأثر. دلیل تاثرم بدون تعارف و مجامله این است که من
باید نزد شما می آمدم. دفعه ی پیش فرصتی دست نداد. اما این بار در یادداشت
هایم ضرورت دیدار با شما هست. جناب دکتورحشمت با تبسم ملیحی که بزرگواران
لطف میکنند، گفت، مشکلی نبود، خوش شدم که با جمعی از هموطنان به صحبت ها
گوش دادیم. هنگامی که چند لحظه در پهلوی هم نشستیم، کتاب" از جنبش مشروطه
تا دولت مشروطه در افغانستان" چاپ دوم آنرا که با امضای دست پیرانه وپاکیزه
مزین است، برایم تحفه داد. چاپ نخست کتاب را سالها پیش دوست عیار حمیدالله
صبحرنگ برایم آورده بود. از روی همان چاپ مانند چند کتاب دیگر، یادداشت های
دارم برای بحثی که امید است زیر عنوان ویژه گی های مشروطیت در افغانستان
آماده شود. دریافت چاپ دوم کتاب(سال 2022.ع) برای چنان منظوری سبب خوشی
بیشترمن شد. این کتاب در قطار کتاب هایی که از دوستان دریافت داشتم افزود
بر اینکه سزاوار معرفی است، موضوع بحث گسسته و ادامه نیافته ی سال 2011 را
به یادم آورد که به ابتکار بخش فارسی- افغانستان تارنمای صدای آلمان(
deutsche welle ) پیرامون مشروطیت در کشورما آغاز شد. از اینرو درنظر گرفتم
که در کنار ادای احترام به این شخصیت عزیز و فراورده ی قلمی ایشان که در
هجرت وغربتِ آن، کتاب 700 صفحه یی را با دیدن بسا مدارک واسناد انتشار داده
است، برداشت هایی را هم بیاورم که اگر بخشی از آنها تایید کننده ی مواردی
از کتاب جناب دکتور حشمت و چند هموطن دیگر ما نیستند، اما در حوزه ی جست و
جوی حقیقت، نیاز تبادل نظر و بحث و سلامت مناسبات نویسنده گان، لازم است که
گفته شوند. برای این منظور نخست همان بخش را با برخی اصلاحات می آورم که در
سال 2011 ع.-1390 خورشیدی در تارنمای صدای آلمان انتشار یافته است. دو هفته
بعد نکات مشخص و مورد بحث در کتاب "از جنبش مشروطیت تا دولت مشروطه در
افغانستان" را می افزایم. و برای آنکه به زحمات و انگیزه ی روی آورد دکتور
حشمت به بحث مشروطیت و اشاعه ی فرهنگ استبداد ستیز از جانب وی، برداشت قلبی
و احترام ام را ابراز کنم، نوشته هایی را که در پیوند با مشروطیت انتشار می
یابند، به ایشان تقدیم می کنم.
چند موضوع بنیادین در بحث مشروطیت
«یکی از اشتباه ها در مورد مشروطه خواهی، درک مغشوش از شاه امان الله خان
است. زمانی می توان به این درک اشتباه آمیز پی برد که از حکومت او به عنوان
حکومت مشروطه خواهان نیز یاد می شود.»
***
در ماه دسامبر سال 2011، از طرف وزارت اطلاعات و فرهنگ، سمینار مشروطیت در
افغانستان دایر گردید که کاری بود در خور نیاز و پسندیده. هنوز گزارش
جزییات و محتوای مقالات و یا مباحث آن محفل، از طرف نگارنده دیده نشده اند.
اما یکی از مواد قطعنامه یی که در پایان سمینار منتشر شده است، علاقمند
موضوع را به شگفتی و هراس می برد. آن جا که آمده است: «از نظریات پراگنده و
غیرموثق پیرامون مشروطه خواهان جلوگیری به عمل آید.»
بی گمان کسانی که به موضوع، به مدارک گوناگون و تعبیرها و تفسیرهای مختلف و
فاقد توحید نگریسته اند، می پرسند که چه کسی و کدام منبع صلاحیت تعیین
نظریات ثقه و درست را دارد؟ این برداشت از کجا حاصل شده است؟ به ویژه
بازنگری به آنچه نخستین مشروطه و یا جنبش مشروطیت نامیده شده، همواره این
نتیجه گیری را به گونه ی فزاینده تری به دست داده است که تصویر ها و برداشت
های موجود، ناروشن، در پرده ی ابهام و دربرخی موارد خود چالش برانگیز اند.
هنوز تشویش چنین فیصله وجود داشت که در خواست بحث و تبادل نظر در تارنمای
صدای آلمان دریچه یی برای نگرش امیدوارانه به موضوع را گشود.
نکاتی که در پایان به آنها اشاره میشود، به منظورسهمگیر ی کوچکی در این جهت
است. شاید این نکات موافق پاره یی از آن برداشت ها نباشد که چندین سال از
یک اثر به اثر دیگربدون نقد و بازنگری کوچیده اند. به هرحال با بحث تحمل
آمیز است که نتایج منسجم را به دست خواهیم آورد.
چند موضوع بنیادین در بحث مشروطیت
طی چند سال اخیر بدون اینکه به بحث با محتویات آثاری روی آورده باشم، که
پیرامون مشروطیت پرداخته اند، راه دیگری را در پیش گرفتم، که عبارت است از
تأمل به سرچشمه های بحث و حول وحوش موضوع . سرچشمه های که به نظر من تکیه
گاه برداشت های مانند "جنبش مشروطیت" در زمانه ی سراجیه شده، طرزی را
مشروطه خواه و بعد حکومت شاه امان الله را " حکومت مشروطه خواهان" و یا
دموکرات نامیده اند. نتیجه ی تأ ملات را در جزوه های " یادی از انیس"،
نبشته های پیرامون دورۀ امانی، کلاهنامه . . . به نشر سپردم. این نوشته ها
اکنون در وبلاگ "دمی با تاریخ" نیز انتشار یافته اند. چند نتیجه گیری حاصله
را در پایان می آورم:
1- تردید "جنبش مشروطیت"
امیر حبیب الله خان سراج الملة والدین؛ صد و دوسال پیش (1909) تعدادی
از انسانهای بزرگوار را که دارنده ی پیشنهادیه ی اصلاحی دراوضاع جامعه و به
ویژه در زمینه ی اصلاح ساختارحاکمیت مطلقه بودند، با خشونت آمیزترین
ابزارسرکوب کرد. صفت اصلاح طلبی برآنها را از آن روی آوردم که سخنان تایید
شده یی که به ما رسیده، و جمعی به آن موافق اند، از چنان مطالباتی حکایت
میکند. پیشنهادیه ی اصلاحی، چکیده یی بود از آرزومندی مشترک یک ترکیب تا
حدودی نا متجانس.
هنگامی که بخواهیم سراغ اسنادی رابگیریم، که صحه گزارچنان ترکیبی باشند، "
جنبش مشروطیت" نوشتۀ پوهاند سید سعدالدین هاشمی به ویژه چاپ دوم یکجایی جلد
اول ودوم، این استنتاج را به دست میدهد. بقیه منابع نیز به رغم تفاوت ها یی
که در شرح موضوع، دارند، حاکی از نبود جنبش اند. برداشتی که از آنها میشود
این است که جنبشی به مفهوم دقیق واژه و تصویر سطح کیفی آن جمعیت، وجود
نداشت. اما آثار نگاشته شده برخلاف ارایه ی چنین نتیجه گیری، آرزومند بوده
اند کوشش هایی را که به نوشتن نامه برای امیر محدود شد، تا سطح جنبش بالا
بکشند.
به نظر نگارنده ، کاربرد صفت جنبش برای آن پیشنهادیه ی اصلاحی، درست نیست.
زیرا جنبش حامل بار مفهومی از کیفیت سیاسی اجتماعی و یا نظامی را افاده
میکند. در حالیکه آن اقدام دارای کیفیت محدود و بالتبع تأثیر محدود در حیات
آن وقت افغانستان بود. دامنه ی تردید در زمینه پذیرش وجود جنبش مشروطیت
هنگامی افزایش می یابد که اقدام آن عزیزان اصلاح طلب را از سطح بالقوه
فراتر مثلا ًدر حوزۀ عمل نمی بینیم. مرگ تأسف بار آنها نیز موجد خیزش ها
وجنبش های ضد مطلقیت امیر نشد.
برای آنکه نشود طرح تردید "جنبش مشروطیت " موجد ذهنیت ناثواب وجفاآمیزمبنی
بر انکار از وجود عناصر مثبت و مورد نیاز آن زمانه تلقی گردد، می افزایم که
برداشت درست این میتواند باشد که آن تصمیم، آرزومندی بهی خواهانه واصلاحی
را در همان سطحی که بود بازشناسی نماییم. تا نه پای انکار آن چه که بود در
میان آید و نه برداشت جنبش مشروطیت را از آن حاصل کنیم. آن فعالیت های
ابتدایی، چون حرکت جنین در رحم مادر بود. مظاهر مشروطه خواهی ابتدایی را
داشت. دلهای آن پیشگامان برای اصلاح می تپید.
2- قربانیان استبداد
مورد دیگری که به مخدوش نمودن مرزها و مغشوش شدن تصویر آرأ وافکار
اصلاح طلبان و مشروطه خواهان با تعداد دیگری که قربانیان استبداد هستند،
انجامیده است، این است که همه قربانیان استبداد به گونه یی مشروطه خواه
تصویر شده اند.
یکی از علل آن را در فهم مغشوش، ناروشن، و درهم آمیخته یی ازمشروطیت می
یابیم. واین برداشت واقعا موجود، درست نیست. نشان دادن چهره هایی که
قربانیان استبداد هستند، باید در شناخت استبداد ره ببرد نه اینکه همه را در
فهرست مشروطه خواه آورد .
3- محمود طرزی مشروطه خواه نبود
در بسا ازآثار و نوشته ها، هنگام بحث مشروطیت ( که غالبا ً جنبش
مشروطیت نامیده شده است)، نقش طرزی را به گونه ی مستقیم ویا از"راه
روشنگری" درسطح پیشگام مشروطه خواهی نیزفراز آورده اند.
درحالیکه سندی در این زمینه وجود ندارد . اما اسنادی در دست است که او
موافق مشروطه خواهی نبود. این یادآوری را نیز بیفزایم که سهم و نقش محمود
طرزی در حیات ادبی و ارایه ی معلومات های مختلف به اندازه یی است که مشروطه
خواه نبودن او، نمی تواند، آن واقعیت های زنده گی او را خدشه دار نماید.
او ازآشنا سازی خوانندگان سراج الاخبار از مبادی درست نوشتن تا ترجمه های
متعدد، وآگاه سازی خواننده گان از جریانات جهان کارهای قلمیی سترگ و تحسین
آفرینی انجام داد. بار کوشش و زحمت را در دشوارترین روزگار برای تبلیغ
فرهنگ تحول جویی بر دوش نهاد. به ضرورت تغییرات تاکید نمود. در این موارد
انبوهی مدارک از او در دست است. درحوزۀ سیاسی و فکری، دل در بند پان
اسلامیسم وناسیونالیسم داشت. پان اسلامیسمی که دغدغۀ خلافت و به ویژه خلافت
در ترکیه از سرش دست بر نمیداشت. اما مشروطه خواه نبود. ناسیونالیسم او هم
بر پایه ی قومی – افغانی، بینش و درک او را در سطح انحراف و اشتباه از
مسایل قومی و زبانی در افغانستان، ناپذیرفتنی و زیانبارمعرفی میکند.
درپیوند با ادعای مشروطه خواه نامیدن او، فشرده مثالی از مواضع او را
میاورم که در آیینه اش، مخالفت بسیار جدی او را با مشروطه خواهی می نگریم:
" ازهنگامیکه حکومت مشروطه در دولت علیه عثمانیه قایم وعنوان "خلافت عظمای
اسلامیه " به عنوان " حکومت مشروطۀ عثمانیه " تبدیل، نیرنگهای عجیب
وتغییرات غریبی در آن سرزمین پاک، به صورت بسیار المناکی جلوه پذیر ظهورات
شد.غیر از آنکه بسیاری از ممالک جسمیه، مانند ولایت طرابلس غرب افریقا،
وقطعۀ روم، ایلی اوروپا وجزایز بحر سفیدآسیا و به ملیونها نفوس ضایع وغایب
گردید. بسیاری از آدمهای نامدار و قیمتداری نیز طعمۀ آتش حرص وکین غرض ونفس
پرستی گردید. . .
درمیان این ها، ادیب ها، محرر ها، سیاسی ها، افسر ها ، وزیر ها ، ناظر ها،
سرکرده ها، صدارعظم ها، ناظر حربیه ها؛ نیزموجود است. اینها همه گی فدا
شدگان نفس پرستی پارتی ها وفرقه ها شده است . . .
بصدها هزار نفوس اسلام، بیگناه قتل عام شدند، به آتش سوختانده شدند.جبراً
نصارا شدند، عرضها، ناموسها، شرفها، پامال گردید، معبد های اسلامی به کلیسا
تحویل یافت . . .
ولی ما هنوزخوش ، که این اول قدمه های نردبان ترقی ماست. . . . میگوئیم که
همچنین لازم است تا به مدنیت حقیقه، فرانسها و روما وقارطاجها وغیره برسیم
! . . .
همچنان نکوهش مشروطه را هنگام شرح مبارزات فرقه های سیاسی در ترکیه ،
زیرعنوان اجمال احوال سیاسیات عالم به وضاحت میتوان دریافت. در آنجا از به
هم افتادن " فرقۀ حریت وائتلاف"، " فرقۀ اتحاد وترقی " و " فرقۀ مستقله" که
به " قوام گرفتن حکومت مشروطۀ عثمانیه . . ." کمک میرساند، ابراز مخالفت
دارد. " ( مراجعه شود به مقالات محمود طرزی. به کوشش داکتر روان فرهادی.صص
604-607. کابل. مؤسسه نشراتی بیهقی 1355 کابل)
4- شاه امان الله
مورد دیگری که دربرداشت از مشروطه اثر اشتباه آفرین نهاده است، درک
مغشوش از شاه امان الله خان است. چهرۀ اشتباه آمیز این درک را زمانی بهتر
میتوان شناخت که ازحکومت او به عنوان حکومت مشروطه خواهان نیز یاد میشود.
اما نه تنها سند و مدرکی وجود ندارد که آن شاه ترقی خواه وتغییر طلب را در
چهره ی مدافع مشروطه بنمایاند، بلکه عیب بزرگ او خود رأیی بود که با مشروطه
خواهی سازگاری نداشت. همکاری وهمیاری اصلاح طلبان (که به مشروطه خواهی شهرت
داده شده اند) با او، نشانگر توافق شاه با مشروطه خواهی نیست. بلکه توافق
آن " مشروطه خواهان " را با اصلاحات شاه وموافقت شاه را با اصلاح طلبی آنها
میرساند. پاره یی از مخالفت ها مانند مخالفت بزرگواری چون عبدالرحمان لودین
با شاه و این اعتراض او بر شاه که وظیفۀ صدارت را همچنان عهده داربود؛
نیزحاکی از نیاز اصلاحات در قلمرو حاکمیت خودرأیانه ی شاه است. حتا شخص
عبدالرحمان لودین در مرامنامۀ "فرقه استقلال و تجدد" از نظام یک حزبی به
رهبری شخص شاه سخن دارد نه از مشروطه خواهی.
به منظور گسست از شیوه هایی که مسایل را یا تنها سفید و یا سیاه می بینند،
یادآوری شود که تأکید بر موجودیت خودرأیی امان الله خان، چشم پوشی از
اصلاحات و تلاشهای قانونمند نمودن ساختار ها نیست. اما وضع قوانین و
نظامنامه ها نیز به معنی قانونمند نمودن نهاد ها و جامعه در راستای گسست از
ساختارهای خودرایانه نیست. وضع قوانین میتواند اصلاحاتی را نشان بدهد، اما
وقتی سیر پویایی وجنبه های عملی وتطبیقی می یابد که حکمران یک کشور همچنان
بالاترین مقام قوای چند گانه نباشد. شاه امان الله خان آن مقام را داشت.
همان مقامی که اسباب موجبه ی مهم سقوط او را فراهم آورد. نمونه ی محمد
نادرشاه مثال واضح چنان ساختاراست که افزون بر وجود قانون اساسی و قوانین
مرتبه در پرتو آن، صدراعظم نیز داشت، اما ممثل حاکمیت مستبدانه – خاندانی
بود.
نگارنده اهمیتی را که برای این موضوع میدهد، بیشتر از چند نیازمـتأثر است:
یک: جامعه ی ما برای بیرون رفت ازعقب ماندگی مزمن، در کنار برنامه های
اقتصادی و اجتماعی، درچارچوب ساختار قانونمند غیراستبدادی تضمین رشد و
توسعه ی سالم می یابد. معبرسیاسی برای تحقق آن، نظام پارلمانی است. تعدد
افکار و نظریات و احزاب نیز چنین ساختاری را مطالبه میکند. دراین راستا
جامعه محتاج آن است که با فرهنگ سیاسی خودرایانه بگسلد. این مامول زمانی
میسر است که مردم با فرهنگ رعایت قانون و متابعت همه شهروندان با آن آشنا
باشند. یکی از ابعاد کمک کننده تجاربی است که از کشور خویش و با ویژه گیهای
آن داریم. سوکمندانه تجربه ی تاریخیی که از مشروطه خواهی و مضار استبداد در
جامعه است، تبیین وتوضیح دقیق را ندیده است. بلکه مغشوش و ناروشن و حتا
چالش برانگیزشده است. تمرکز روی این مسأله دریافت مهمترین مسأله ی
روشنگرانه نیزاست.
ب: در حوزۀ پژوهشی، کمبودها و نارسایی های سخت بازدارنده حضور دارند. پاره
یی ازچهره ی آنها ایجاد حساسیت در برابر نقد ونظریه ی جدید ( درست و یا
نادرست) دیگران است. این نقیصه را با رعایت راه تحمل آمیز و در پیش گرفتن
راه تبادل نظر میتوان رفع نمود.
ج: نیاز پایان دهی به فرهنگ بروکراتیک وآمرانه در قلمرو تبیین وتدوین
تاریخ.
همانگونه که در آغاز گفتیم، این روش باردیگر در پایان " سیمینارمشروطیت "
درکابل چهره نمود. در اوضاعی که تاریخ ما در کل و موضوع مشروطیت به صورت
خاص به بازنگری نیاز دارد، صدور چنان قطعنامه ها، مجال ندادن به ضرورت
بازنگری است. صدور چنان قطعنامه ها تدوین وتبیین تاریخ واقعی را همچنان
درچارچوب نیازهای رسمی میفشرد. بهتر آن است که سیمینار ها ومحافل مباحثاتی
و انتقادی ادامه بیابند، نظریات پراگنده طرف نقد و بازبینی قرار بگیرند.
معیارهای تشخیص آن چه که موثق پنداشته میشوند، توضیح شوند.
ادامه دارد
...
|