تا در سفينهي بغلت جابجاستم
آنسوتر از ستاره ميان فضاستم
در زیب آسمان دلت ماه پاره اي
در بركه های چشم تو افتاده جاستم
گفتی که جذب خاصیتت کرده ای مرا
آهن اگر شوی تو من آهن رباستم
ما را بهم سرشته از اول فرشته ها
چسپيده مثل سايه ات اي آشناستم
موسي شوم به شهرك قدس نگاه تو
از من كناره گير رقيب! اژدهاستم
اين روز ها كجاستي؟ از ما جداستي
اي آنكه مبتلاي من مبتلاستي.!
شهلا دانشور
|