هر ملتی با فرهنـگ خـود نـفـس میکشد ، ملت مـا هـم طـى صـدها و هزاران سال
با فرهنگی نفس تازه کرده است که حماسه یکی از جنبـه هـای آن است . حماسه
سرایی در تمـدن هـای بزرگ جای پای ویژه یی داشته است ، چنانکه در تمدن
یونان ایلیادو اودیسه تجلی و تأثیر فراوانی بر جای گذاشته است . شاهنامه ،
یکی از آثار بزرگ و گرانسنگ زبان ماست . این اثر حماسی صـرف نظر از ارزش
والای ادبی آن ، ارزشهای گوناگون تاریخی ، سیاسی و اجتماعی را در خود نهفته
دارد که با آن روح مـلـت مـا تعـالى و تلالو یافتـه است . شاهنامــه در
واقـع واکنشی است از آرمـان مـلـى مـردم سرزمین ما در برابـر سـلطهء عنـاصر
بیگانه و اتمام حجتیست برای کسب آزادی و استقلال ؛ نخست این آثار حماسی به
گونه منثور بوجود آمدند ، بعـد هـا دقیقی بلخی آغاز گر شاهنامه ء منظوم شـد
و گشتاسبنامه را سرود کـه هـزار بـیـت است و فردوسی این مهم ، یعنی به
پایان رساندن شاهنامه را عملی کرد .
شاهنامـه در چــــار قـسـمت بخشبندی شده است : بخش نخست حماسه ءافسانوی .
بخش دوم ، از رزم کاووس تا باز گشت گشتاسب از روم . بخش سوم از فرمانروایی
گشتاسب تا فرمانروایی قبـادو پـدر انوشیروان و بخـش چـارم از فرمانروایی
انوشیروان آغـاز و بـه کشـتـه شـدن یـزد ر گرد و بر افتادن سلطنت ساسانیان
پایان می یابد .
دریـن شـاهکـار بـزرگ زبـان فارسی ، توصيـف حـالات و مسایل بسیاری را می
یابیم ؛ از جمله : زمیـن مـكـان ، شـب ، روز ، مناظر طبیعی ، چگونگی
آفرینــش جـهـان ، چگونگی آفرینش مـوجـودات ، به ویژه سرنوشت آدمیزاده
وخلقـت آدمیـان و مـبـارزه اضداد ، مثـل : خير وشر ، تـاریکی وروشنی و
پیروزی نهایی خوبی بر بدی و خرد و دانش و مانند آن . باید گفت که فردوسی
همـه جـا از داد وعـدل حمایت میکند و دادگران را ستایش و بیـداد گران و
ستمگران را به سختی نکوهش می کند : تو مردیو را مردم بـد شـناس /هر آنکو
ندارد ز یزدان سپاس؛ از ایــــن گذشــــته، در شـــــــــاهنامه داستانهای
مستقل و نیمه مستقل که با حماسه های ملی در ارتباط اند ، موجود است و نیز
داستانهای عاشقانه که با دل انگیزی خاصی پرداخته شده اند . یکی از جنبه های
گرانقدر در شاهنامه نبرد ستمدیده ها با ستمگرانست؛ نبرد فریدون بـا ضـحـاک
مـار دوش ، تجلی درخشانی ازین کشمکش هااست . ضحاک خونخوار و ستمگر همه را
به ستوه می آورد ، فریدون باوی آماده نبرد میشود ، و به سوی کاخ او پیش می
رود . درراه ، سروش با او روبرو میشود و راز های نهفته را برای او باز
میگوید و در دل فریدون می افتـد کـه از ضحـاک جادوگر نترسد . درفش کاویانی
پرداخته و افراشته میشود و آن چرم را به گوهر های گوناگون زینت میدهند .
وسپاه با چنیـن درفـش بـه طرف اروند رود می رود و از آن میگذرد . فـريــدون
جــادوان و دیـــوان را در هـم می شکند . ضحـاک بـه هندوستان روی می آورد
تا در آنجا هزاران نفر را بکشد و خـون شـان شستشو کند تا مگر فـال بـد اختر
شناسان را که گفته بودند او بزودی پژمرده و روزگارش بـه سـر میرسد ، زايـل
سازد ، سرانجام فریدون طلسم ضحاک را درهم می شکند .
طلسمي كـه ضـحـاک سازیده بـود / سرش با سمان سر فرازیـده بـود
فریدون ز بـالا فــرود آوریـد / که آن جـز بـه نـام جـهاندار دیـد
عاقبـت پـس از ماجرا های زیـادی ، ظلم و بیداد ضحاک سبب آن میشود که مردم
از در و دیوار ها خشت و سنگ به سر سپاهیان ضحـاک فـرو ریزنـد ، همـه از
ضحاک روی بـر تـافتند و بـه فـریـدون گراییدند ،
سرانجام ضحاک به بند فریدون می افتـد وفـريـدون ، مـار دوش او را بـا
مسماری گران بـه بنـد میکشـد و او را در غاری در البرز کوه زندانی می کند:
ببردند ضحـاک را بسـته خـوار / به پشت هیونی بر افکنده خـــــــوار
فرو بست دستش بران کـوه بـاز /بدان تا بمــاند بـه سـختی دراز
ببسـتش بـدان گر نـه آویختـه /و زو خون دل بر زمیـن ريختـه
از ونام ضحاک چون خـاک شـد /جهان از بد او همـه پـاک شـد /
گسسته شد از خویش و پیونــــد او /نمـــاند بدانگونــه در بنـد او
یکی از جنبـه هـای بـا ارزش در شـــــاهنامه اندیشـه هـای مـلـی و
وطندوستانه است ، شاید همین اندیشه ها سبب آن شده باشد که فردوسی را بسیاری
از پژوهشگران شـاعر ملی خوانده اند .
" هانری ماسه " شاعر بزرگ فرانسوی یکی ازین شمار است که ازین جهت از فردوسی
تجلیل میکند و او را می ستاید . فردوسی میگوید :
بسی رنج بردم درین سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی
از نظر اجتماعی ، شاهنامه در زمان خاصی بوجود می آید که فرهنگ ملی ما زیـر
تـأثیر فرهنگ بیگانه از نفس می افتد و هویت خـودی وملی ایـن سـر زمـیـن در
حال زايـل شـدن بـود .نگاهـی هـر چـنـد شـتابزده بـه جـریـان نهضتها
وجنبشهای این دور از برمکی ها گرفتـه تـا طاهریـان وصفـاریـان و دیگران
ایـن حقیقت را می رساند که چگونه روح ملی و وطنی ایـن مـرز وبـوم در سراسر
قلمرو زبان و فرهنگ ما دچار تهلکه و تاراج بود . لذا شاهنامه نه تنها به
مثابه ءبیرقی موجودیت و هویت ما را تثبیـت کـرد ، بلکه اندیشـه هـای انسانی
و ارزشهای ملی وویژگی های فکری و فرهنگی و ظرفیت های زبانی ما را در آیینهء
این اثر نمایان ساخت . به گفته ، فردوسی :
نياكـان مـا نـامداران بدنـد / به دهر اندرون تـاجداران بدنـد
نبرداشتند از کسـی سـر کشـی / بـه تـیزی و تنـدی و بیدانشی
شاهنامه، جغرافیای بسیاری را نیز در خـود نگهداشته است ؛ از جملـه ، نـام
اكـثـر شهر ها ، رود خانه ها ، کوهها ، قهرمانان و پهلوانان ملی ، تاریخی و
حماسی را در شاهنامه علاوه بر مسایل ژرف گوناگون و گذشته از آنکه زبـان مـا
را در خود با یگانی ساخته ، حقایق تاریخی را زنده گردانیده است و درباره
برخی از شهر ها آمده :
از آباد و ویـــران همـه بـوم و بـر / كـه فرمـــــود کیخســـرو داد گر
دگر طالقـان شـهـر تـا فـاريـاب / همیـدون در بلـــخ تـا رود آب
دگر پنـج شهریسـت تـا بـاميـــــــان /دگر مـرز ایـران و جـاي كيــان
دگر گوزگانان فرخنــده جـای / نهادست نامش جـهـان کـد خـدای
دگر مولیان تـا در بدخشــــــــــان / همین است ازین پادشاهی نشـان
فـروتـر دگر دشـت آمــــوي وزم / همیدون به ختلان در آیـد بـه هـم
چوشنگان و چون تر مذو ویســه گرد/بخاراو شهری که هستش به گرد همیـدون بـرو
تـا در سغـد نــیـز /نجوید کس آن پادشاهی بـه چـیز
و زانسو که شـد رسـتم گرد سـوز /سـپـارم بـــــــدو کشـــــــور
نیمـــــــروز
ز نزدیک او بــاز خواهــم ســـــپــاه /سـوى بــــاختر بـــر کشـــــایم
راه
بپـردازم ایـن تــا در هنــــدوان / نداریـم تـاریک ازیـن پــس روان
ز کشمیر و از کـاپـل و قندهــار. شمارا بود ان همه زیـن شـمار
وزین مرز پیوســــــــه تـا کـوه قـاف / به خسرو سپارم ابی جنگ و لاف ...
فردوسی در ویرانی سرزمین ایران یا آریانا غمگنانه مویه سر میدهد و میگوید
که تا آخرین نیرو و توان باید مقاومت کرد و به دشمن وطن نباید تسلیم شدو
نباید وطن کنـــــــام پلنـــــــگان و شـــــــیــران شـــــــود: همه رنج
بـر خویشـتن بـرز نــــــيم /از آن به که کشـور بـه دشـمن دهيـم
اونگهداری از سرزمین و میهن را بـرای همه افراد جامعه اعم از خرد و بزرگ
لازمی و ضروری می پنداردو چنین تأکید میکند :
زبـهر بروبـوم و پیونـد خويـش /زن و کودک خـرد و فرزند خويـش
کشاورز و دهقـان و پیکـــــــار مــرد. / همـه رزم جوینـد بـه نـنگ و نبرد
همه یکدلاننـد و يــــــــزدان شــــناس /بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
شاهنامه به ما القا می کند که وطندوستی و محبت میهن را باید از نیاکان
آموخت که چگونه در دفاع از سرزمین در مقابل دشمن به پا خاستند و کمر همت
بستند و دشمن را بـه مـحـاصره کشیدند . اینگونه لازمی میداند :
نياكــــــان بــــیـــدار شــــــــــاهان مـا. / ستوده دل و نیـک
خواهـــــــان مــا
میان هـا بـه بسـتنـد خـود بـا سـپاه / زهر سـو بـه دشـمـن بـه بسـتند راه
بـه هـر کشـوری در نهادند گنــج / نيـــــــابند گنــــج ار نيـــــــابند
رنــج
شاهنامه اینطور وانمو کرده است:
،اگر دشـمـن مـا بـود خـــــــــــانگی. بجويــد همـــی روز
بیگانـــــــــی
به آواز بـد گفتـن و فـال بـد. / بكوبيـم مغـزش بـه كـــو پال بـد
بدینگونه مبارزهء ملی را علیه دشمن در نگهداری از وطـن و میراث نیـاکـان
بـا صراحت بیان می کند :
زبـهـر بـرو بـوم و فرزنـد خويــش. / زن و کودک خـرد و پیوند خويـش
همه سر به سـرتـن بـه کشـتن دهیـم. / از آن به که کشـور بـه دشـمن دهيـم
جـهانجوی اگر کشـــــــه آيـد بنـام / بـه از زنـده دشـمـن بـرو شـاد كـام
وبا موجودیت دشـمـن سـر زمیـن خـود را نشستنگه ، بلا میداند :
دو پهره سـوی زابلســـــــــــان شــدند. / بـه خواهـش بـرپـور دسـتـان
شـدند /همـه جـای جنـگی سـواران بـــدى / نشـــــــــتنگه شـهـر
يـــــــاران بــــــــــــدى کـنـون جـای سـختی و جـای بلاسـت. / نشستنگه
تـــــیز چنــگ اژدهاسـت کـنـون چـاره یـی بـــــــــاید انداختـن /. دل
خویــــش از رنــــــــــج پرداختـــن / کسی کـز پلنـگان بخـور دسـت شـیـر.
/ ازيـن رنـج مـا را بـــود دســـــــــتگیر
بدینگونه شاهنامه این اثر جاودان آریاییان که قلمرو وسیعی از پارس یا ایران
کنونی، افغانستان کنونی، بخشهای از آسیای میانه و تا حوالی رود سند را فرا
میگیرد ، حماسه های دل انگیزی است که به گفته یکی از پژوهشگران برابر است
به همه ثروتهایی که از عهد سلطان محمود غزنوی تاکنون دریـن قلمرو دست به
دست شده است .
|