از طرف چپ: بانو روشنگر، بانومختار، جناب روشنگر، مهرین، جناب مختار، بانو
کریمه کرامت، جناب شعور، جناب مهران، بانواختر، جناب غیرت و جناب پیکار.
پیش از رفتن به سوی منزل عزیزان روشنگر، صبحانه را با جمعی از دوستان
درفضای گرم و مملو از مهربانی های یادآور خاطرات بسیار، در منزل انجنیرعارف
مراد، یک تن از جوانمردان پاکباز، یار دیرینه و روزگار دیده خوردیم. برای
مراد سلام فتح الله پرند و خبر ضعف روز افزون بدنی او را رسانیدم. اتفاقاً
هر دو همدلی های هم دارند. اما آنچه که تأثری را بر دلم نشاند، این بود که
نتوانستم برادر بزرگم بشیبر بهادری را که از امریکا تشریف آورده بود وهمان
روز برمیگشت تا میدان هوایی تورنتو همراهی کنم.
با دوست عزیز کریم پیکار پامیر به منزل عزیزان روشنگر رسیدیم. باگذشت دقایق
بیشتر، جفت نازنین دریا، با چهره ی شاداب ظاهر شدند. شاعر بانوان گرانقدر
کریمه کرامت و فاطمه اختر درخشیدند.
لحظه ی بعد، دکتور اسدالله شعور دوست کوشا، زحمتکش وعادت کرده با پژوهش و
سند نگری را دیدم که کلاه گکی شاپو بر سر نهاده و با نگاه های دانشمندانه و
تبسم های ملیح باحاضران دست داد و در کناری نشست. دیدن شخصیتی که از سال
1346خورشیدی با او آشنایی دارم واز پهنه ی کارهایش مطلع هستم، این نگرانی
ام را رفع کرد که شعور خلوت گزین نشده است.
حضوریابی هموطنان ارجمند سید احمد مهران و مهندس غلام سخی غیرت، انسانی در
مرز پیری رسیده اما با انرژی و سخنان با صلابت زمینه یی را نگذاشت که برای
صحبت ها، اجندایی را در نظر بگیریم. غیرت کتاب" خاطرات من، نثار تو" را
برایم هدیه داد و با نشستن در چوکی و یادآوری های مروج پیرامون مسافر
مهمان، داشتن دوستان مشترک، پرسشی را مطرح کرد که بیشتر محور صحبت آن شام
تا پاسی از شب بود:
چرا توفیقی در راه ایجاد اتحاد لازم و ضروری نمی یابیم؟
من در گفت و شنید با خودم مشغول شدم که "جانا سخن از زبان ما می گویی" و
اینکه عمریست، این پرسش و تلاش بسیاری را مصروف داشته است، اما جناب غیرت
چراغ سبزی داد: گفت من از مدتی برای حل بسا مسایل جوامعی مانند افغانستان،
از روی یادآوری یک نویسنده ی فرانسه یی (آلفونس دولامارتین- 1790-1869)، به
این نتیجه رسیده ام که مسأله ی زنده گی زن را در محراق توجه قرار بدهیم.
این موضوع بسیار اهمیت دارد. آن نویسنده می گوید:"منشأ هر کار بزرگی زن
است، زن کتابی است که جز به مهر و محیت خوانده نمی شود."
مسأله ی که بدون گمانه زنی، گونه ی برخورد و برداشت از آن در کنار یک تحلیل
بزرگتر و جامع مسایل، میتواند معرف داشتن نکات مشترک برای اتحاد و یا
اختلاف باشد. پذیرش تبعیض جنسیتی با رنگ ولعاب دینی و هر توجیه غلط دیگر،
میتواند تصویری روشن از افکار واعمال جاهلان ستمگر به دست بدهد و با مشخص
نمودن موضع مخالف مبنی بر دفاع از حقوق مساوی زنان ومردان، دفاع از حق
تحصیل وکار زنان، نکات مشترک را برای همکاری روشن کند. به شرط آنکه این
دفاع بر بنیاد های استبدادی قرار نداشته باشد. مثل دفاع از حقوق زنان، اما
سهیم نمودن آنها در سرکوب ها در پهلوی مردان ستمگر تجربه ی شناخته شده است.
هنگام صحبت جناب غیرت وسایر دوستان در این فکر بودم که به ایشان حالی شود
تا این برداشت خود را توضیح وگسترش بدهند. دیده شود که چه نقشی بر ایجاد
زمینه های همکاری و گرد هم آیی های میسر خواهد داشت.
در ادامه ی صحبت ها پیرامون پراگنده گی های موجود و نبود مرکز فرهنگی واحد
که به موقع خروشگاه دردهای مردم ما شود، از برداشتهای تاریخی متفاوت، از
نقش عنصر واقعاٌ موجود قومی، زبانی، از عدم همنوایی ها با همه اجزای در
معرض سرکوب سخن رفت. اما یکی از موانع عدم همکاری و بار آورنده ی دل آزاری
ها این هم است که برخی از فرهنگیان، سیاسی اندیشان و فعالان سیاسی ما، با
وجود برداشت های مشترک لازم، در مدار اختلافات روحی وسؤ تفاهم سیر می کنند.
با جمله ی دیگر، برداشت های نسبی و لازم برای همکاری را دارند، با خود
فروخته گان ومنادیان بیگانه سر سازش ندارند، جهل و ستمگری، تبعیض و تعصب را
نمی پذیرند، از عدالت اجتماعی سخن می گویند، اما همدیگر را روحاً بد می
بینند. در بخشی از این صحبت ها افزوده شد که خوب است دوستان راه های همکاری
را آزمایش کنند.
صحبت های نویسنده ی ارجمند کریم پیکار پامیر که امروز نقش وی در گسترش
فرهنگ عدالت محور مسجل است، همچنان صحبت های بانو فاطمه اختر، بانو کریمه
کرامت بانو روشنگر، بانو دریا، جناب روشنگر وجناب مختار دریا؛ نوید ایجاد
فضای همکاری میداد. مزیت سخنان دراین هم بود که با وضاحت وصراحت، حتا با
جدیت نگران کننده ابراز می شدند.
جناب سید احمد مهران با توجه به تجربه های در داخل کشور، با تکیه بر برخی
آمارها و ارقام مستند، صحبت توصیه آمیزی برای رهایی مردم از شر بی عدالتی
ها داشت.
*
سفربه تورنتو
۸
در حاشیه ی دیدار با مهندس غلام سخی غیرت
با نام جناب غیرت، چند دهه پیش آشنا شدم. آن هنگامی بود که از پشاور کتاب
"عیاری از خراسان" مرحوم خلیل الله خلیلی را با خود به المان آوردم. در این
پیوند خاطرات بیشتر تداعی می یابند. یادم می آید که در سفر تابستان سال
1985 به پشاور، نامه یی را از مرحوم مهندس عبدالله علی و فرزندان شان،
عنوانی بانو پروین مجروح علی که مدتی در پشاوربود، با خود داشتم. شبی که
نامه را تحوبل ایشان نمودم، بانوپروین علی یادآور شد که اگر آرزوی دیدار
استاد تان، بهأ الدین مجروح را داری، به نشانی دفتر وی مراجعه کن. من هم
بخشی از اوقات را آنجا می باشم.
روزی به آن دفتر رفتم. شهید مجروح بر علاوه ی اینکه استاد ما در رشته ی
فلسفه بود، در همان سال 1985 به شهر کالسروهـ - آلمان آمده بود که دوبار
درجمع تعدادی از هموطنان به ابتکار مرحوم مهندس عبدالله برشنا و در منزل
بانو پروین علی ایشان را دیده بودم.
اما در دفتر پشاور، پس از دقایقی صحبت، استاد گفت کار عاجلی دارم که باید
به پایان برسد، بعد به این اتاق بر میگردم. بانو پروین علی، متن قلمی عیاری
از خراسان به قلم مرحوم خلیلی را پیش رویم نهاد و گفت این متن را استاد
برای ما تقدیم کرده است. هنوز بیشتر به این باور هستم که کاپی نبود، بلکه
متن اصلی قلمی مرحوم خلیلی بود. پرسیدم که میتوانم از روی آن یک کاپی داشته
باشم، استاد مجروح که برگشت به اتاق مهمان، گفت، مرکز فرهنگی سفارت ایران
در اسلام آباد آنرا زیبا چاپ و نشر کرده است، برایتان تهیه می شود. نیازی
به فوتوکاپی ندارید.
متأسفانه نتوانستم روزهای بعد به سوی ایشان بروم که همراه عیاری از خراسان،
چند نسخه ی "اژدهای خودی" از قلم شهید مجروح را نیز به آلمان انتقال بدهم.
این بود که بعدتر دریافت کتاب نامبرده به اهتمام مهندس غیرت جبران آن تأسف
شد. دیدار فی المجلس با این هموطن در تورنتو و اهدای کتاب خاطراتش، آن
گذشته را نیز در برابر چشمانم نهاد. ازینرو، اندکی بیشتر می نویسم.
یادم آمد که در سال 1989 استاد مجروح در همان دفتر ترور شد.
یادم آمد که من کتاب "عیاری از خراسان" را بارنخست با ورق گردانی شتاب آلود
خواندم و پسانتر در پیوند با منظور بازنگری شورش های زمانه ی امانی که در
کتاب "مقدمه ی شورش شناسی" انتشار یافت، بیشتر ورق گردانی شد. از آنجایی که
در چاپ کتاب به اهتمام مهدنس غیرت، مقدمه یی از استاد باختری هم آمده است،
برداشتم این است که تاکید استاد واصف باختری به بازنگری آن رویدادها و فراز
آمدن حبیب الله، در واقع دادن توجه و پاسخ به لزوم بررسی های تازه از آن
رویدادها است. توصیه و تاکیدی که لازم است و شایسته ی توجه. با تمام واکنش
های فحش آمیز مشتی امتیاز دیده از نهاد های جعل آلود و جفاکار نادرشاهی.
تصویر موضوع در کتاب عیاری از خراسان به قلم مرحوم خلیلی، آمیزه یی است از
تاریخ، افسانه، علایق شدید به امیر حبیب الله کلکانی، برشمردن برخی از
جفاها در حق او ومردم اش از سوی محمد نادرشاه، حذف برخی رویداد هایی که
پنهان نمانده اند. احتمال دارد، نثر شاعرانه و دل انگیز، روان و داستانی
استاد خلیلی، سرپوش زیبایی بر چهره ی رویداد های نهاده باشد. و اینکه
نخستین بار امیر حبیب الله چنان زیبا توصیف می شود، آنهم در بستر زمان تب
الود دهۀ ی هشتاد، زمینه های کشش بیشتر را فراهم نمود و رویکرد دشنام دهی
های مروج امتیاز دیده گان را.
اما هرچه بود و باشد، هر بحث و دشنامی که به استقبال کتاب برود، انتشار این
کتاب مانند کتاب های بحث بر انگیز سزاوار اعتنا است. از اینرو هم مهندس
غیرت کار جالبی انجام داده بود.
در تایید سخنان استاد واصف باختری، حالا که اندکی پیرامون چنان موضوعی مطرح
شد، چند سخن دیگر را هم بیاورم که پیرامون امیرکلکانی، انواع نگارش ها و
دیدگاه ها انتشار یافته اند. باورم من این است که نخست تقابل نوآوری های
شاهانه را با عنصر دیرینه وپیشینه ی سنت ها در نظر آوریم. بر بنیاد آنچه
اتفاق افتاده است و جعلی نیست؛ کمبود ها، نارسایی ها و بی کفایتی ها در
حکومت امانی که زمینه های رویش تصامیم و کارکرد هایی مخالفت آمیز را فراهم
آورد، در نظرآیند. و این همه را با رنگ و بوی و نشانی از درون جامعه در نظر
بگیریم نه آسان سازی کار و حواله نمودن به نقشه های انگلیس!
در این راستا است که شورش های جنوبی، به رهبری قاضی ملاعبدالله ودامادش ملا
عبدالرشید و شورش های شنوار را با چنان نقشی می یابیم که هزینه بردار بود و
کمر نظام را شکست. توان اندکی در تن حکومت امانی مانده بود. این بود که
پیروزی جوانان ناراضی وسرکش مانند حبیب الله توانست، زمینه گسترش بیابد، نه
سرکوب و در نهایت به کابل برسد. روحانیت اشراف که آتش او را فروزانتر کرد،
تا آن هنگامی همرایش بود که خبر رسیدن محمد نادر خان با حیله ومکر، انتشار
یافت.
حالا اگر می خواهیم شورش ها را بشناسیم، بررسی ها این حکم را پذیرنده
نیستند که تمام عوامل بدبختی، جفا ها و ستمگری ها و خود رایی های شاه جوان
انان الله را در بست بر دوش امیر کلکانی بگذاریم.
و این هم سزاوار تعمق و کاربرد انصاف است که امیر کلکانی فراری، با پذیرش
سخنان هیأتی قرآن مجید در دست و دیدن امضأ های محمد نادرشاه وبرادرانش
پذیرفت که از جنگ دست می کشد و صلح را می پذیرد. اما آنچه در حق او ویارانش
انجامید، نباید پنهان و به دور از محکومیت بماند. به تعقیب آن اعدام های بی
لزوم غنیمت های جامعه، جفایی که بر مردم شمالی و به ویژه مردم کلکان رفته
است، نیز بسیار ژرف وگسترده است.
آنسوی دیگر، پرستنده گان امیر حبیب الله کلکانی (به شمول کتاب عیاری از
خراسان)، با توجه به نتایج مقایسه یی که از رفتار او و محمد نادرخان و یا
رفتار با خانواده ی محمد نادر و تعداد زیاد قربانیان ستم نادرشاهی دارند،
امیر کلکانی را به عنوان تافته ی جدا بافته می شناسند وبا لج او را فراز می
آورند.
حواریون اخته شده ی نادرشاهی و به ویژه امتیاز دیده گان، همه کاسه و کوزه
را بر سر امیر کلکانی می شکنند. هنگامی که عینک قومی در چشمان نهاده می
شود، بلای این مصیبت بزرگتر و ویرانگرتراست.
این واقعیت را بارها باید تکرار نمود که محمد نادرخان، از مسلمانان سنتی
سمت جنوبی و مشرقی که نه اصلاحات رنگارنگ شاه امان الله را می پذیرفتند و
نه با دستگاه حکومتی اش سر سازش داشتند، سپاه قومی و با تحریک های قومی و
منطقه یی بار آورد. مسلمان سمت جنوبی ومشرقی را باز تولید وباز سازی افغان
و پشتون نمود و مسلمان شمالی و شمال را تاجیک و مقهور ومغضوب. در برابر
پیروان مذهب تشیع و ملیت هزاره ی کشور، خط قرمز تبعیض وجفای عبدالرحامن
خانی احیأ شد.
محمد نادرخان در واقع هنگام کوشش ها برای تصرف قدرت، با عنصر قومیت، عنصر
اسلامیت را به درجه دوم برد و آنانی را که در زمان نظام امانی کلمه ی واحد
می خواندند و شاه را همه کافر و لاتی می نامیدند، از هم چنان جدا کرد که
دیر پایی اش امروز؛ گروه مزدور، جنایتکار، ضد انسان و ضد دختر و زن و مادر،
ضد تحصیل و ضد علم ودانش را با معیار قومی، نورچشم می یابد ودیگران را
سزاوار نسل کشی. و دراین مصیبت نهادینه شده ی محمد نادرشاهی، شعور ناچیز و
در واقع بی شعوری، سر تحصیلکرده و پر ادعای پرطمطراق را نیز به تعظیم
فروبردن برای طالبان واداشته است.
چه بگویم، از گپ، گپ می روید و بار دیگر ممنون مهندس غیرت که آن کتاب را با
تمام بحث برانگیزی، نکات پذیرفتنی وناپذیرفتنی انتشار داد. از دیدن ایشان
خوشنود شدم.
وقتی کتاب "خاطرات من، نثار تو" را خواندم، گفتم به برگهای تاریخ نسلی
افزوده شد که خاطرات شان همزمان کمره ی عکاسی شده است با ارایه تصویر زمان
کودکی، امیدواری ها و آرزومندی های شگفت انگیز تا آنچه در پیرانه سری می
بینند. کتاب نامبرده در پهلوی کتاب های "خاطرات من" از هنرمند عزیز
عبدالوهاب مددی، کتاب "از هرات تا دوبلین" از نویسنده ی گرامی نصرالدین
سلجوقی، کتاب "آن روز گاران" از نویسنده ی محترم فضل الله رضایی، حکایتکر
دیدنی ها و خاطرات نسلی است که میان هرات و کابل در سفر وحضر بودند
وسرانجام با درد های مهاجرت تحمیلی مواجه شدند.
جلد نخست خاطرات مهندس غیرت در جایی پایان یافته است که علاقه ی من بیشتر
به بخش های بعدی فزونی می یابد. رفتن به شوروی، تجارب وخاطرات چند دهه
پسانتر تا ایفای وظیفه ی سفارت، نگاه به رویداد هایی که افغانستان دید،
مسلم است که به علاقه می افزاید. من از جناب مهندس شناخت بیشتر نداشتم،
مطالعه کتاب "خاطراتم، نثار تو" زمینه اشنایی با سالهایی از زنده گی ایشان
و رویداد ها را برایم فراهم نمود.
اما پیش از اتمام جلد دوم، با توجه به ابراز علایق و انرژی یی که در صحبت
های مهندس غیرت مشهود بود، می پرسم که وی چه نقشی در میان جوانان، میانه
سالان و کهنسالان عزیز و بی شماری که در تورنتو هستند، ایفا خواهد کرد؟
سفر تورنتو و آن دیدار با لطف و پذیرش زحمات خانواده ی عزیز روشنگر، فراموش
ناشدنی است.
ادامه دارد
پ.ن:
کتاب "خاطرات من، نثار تو"(کتاب نخست، هرات، کابل، فراه) از طرف انجمن
دانش – کانادا انتشار یافته ومهتمم کتاب شاعر و نویسنده ی گرامی، ک. پیکار
پامیر است. نگاره ی جلد کتاب وهزینه ی چاپ از طرف بانو ربیلا عطایی تهیه
شده است. این کتاب از نظر ویراستاری دارنده ی دقت نظرعالی است. از ابراز
امتنان نویسنده محترم در دیباچه ی کتاب، متوجه شدم که نویسنده وشاعر عزیز،
دکتر پرویز آرزو ویراستار کتاب است.
|