من
با چشمانم
برایت دعوتنامه میفرستم
بازش کن
اگر پذیرفتی
زودتر بیا
هوا عجیب عشق را نفس میکشد
قبل آمدنت فکرت باشد دکمه هایت را ببندی
باد بی رحمانه نامرد است
عطرش را برای حسودان زودتر رسوا میکند
رسیدی صدایم کن
ملودیش که به دل رسید
با جانم
فدایت میشوم
برای لمس دستانت
اجازه اگر لازم است میگیرم
لبخند زدن قشنگ ترین پاسخ است
اما تو به این اکتفا نکن
تن سرما زده ام کمی بیشتر میخواهدت
قصد رفتن اگر کردی
کمی مهربان باش دیرتر برو
به دلی که دیدنت را سراب میبیند
نبودن نمیشود فهماند
میدانی ؟
میترا وصال
|