سخنان جناب دکتر دبیرمقدم معاون علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی:
"در این نشست میزبان سخنرانی بسیار فاضل؛ منوچهر فرادیس هستیم. او متولد
سال ۱۳۶۶ است و دیپلمش را در رشته رایانه از کشور پاکستان و کارشناسی
ارتباطات و روزنامهنگاری از دانشگاه ابن سینا و کارشناسی ارشد در رشته
علوم سیاسی از دانشگاه آزاد کابل گرفته است.
او سردبیر ماهنامۀ فردوسی و مؤسس و مدیر مسئول نشر زریاب است. نشر زریاب
یکی از نشرهای خوب و خوشنام در افغاننستان و منطقه است و از سال ۱۳۹۱
تاکنون ۷۷ عنوان کتاب با شمارگان بیش از ۱۰۰ هزار نسخه منتشر کرده است.
برخی از کتابهای نشر او بارها با تیراژ دو و سه هزار نسخه تجدید چاپ
شدهاند و دو عنوان از کتابهای نشر او موفق به کسب جایزه ادبی جلال آل
احمد شدهاند.
او در مقام نویسنده نیز چندین عنوان کتاب منتشر کردهاند. او در سن ۲۰
سالگی رمانی بسیار در خور توجه نوشته است. هنگام خواندن این رمان اصلا شما
تصور نمیکنید که مولف آن یک جوان ۲۰ ساله است. نثر و روایت کتاب بسیار
پخته است.
او همچنین سفرنامهاش به ایران را با عنوان «آسهمایی تا دماوند» نوشته
است. این سفرنامه بسیار خواندنی است و در این کتاب صراحت بیان، صداقت و
اصالت موج میزند. او در این سفرنامه اهل پنهان کاری نیست و آن چه را که
درست میپندارد بیان میکند و آن چه را که باور ندارد مخفی نگاه نمیدارد.
او معتقد است ایران بخش دیگری از هویت فرهنگیاش است. من اگر بخواهم درباره
منوچهر فرادیس حرفهای بسیاری دارم. او میهمان نمایشگاه بینالملی کتاب
پاریس بوده. بنابراین با یک جوان فرهیخته، پویا و بسیار با انگیزه و خادم
زبان و فرهنگ افغانستان و ایران و منطقه فرارود روبرو هستیم."
متن سخنرانی منوچهر فرادیس در فرهنگستان زبان و ادب فارسی:
بهنام پروردگار بخشنده و مهربان
خیلی خوشحالم که در قلب زبان فارسی یا آن جایی که قلب زبان فارسی خیلی
میتپد حضور دارم. جا دارد پیش از آغاز سخنانم روز بزرگداشت این نیای بزرگ
رودکی را گرامی بدارم.
پیش از آن که وارد بحث اصلی سخنرانی شوم دو سخن دارم که میخواهم با شما در
میان بگذارم. از نگاه سیاسی ایران و افغانستان دو کشور همسایه و مستقل
هستند. من به همراه تنی چند از فرهنگیان کشورم در سال ۱۳۹۲ به دعوت رای زنی
فرهنگی سفارت ایران، به ایران آمدیم.
در این سفر اتفاقاتی رخ داد که به هویت سیاسی من برمیخورد که به وقتاش
پاسخم را دادم و در سفرنامه هم آمده است. اما، امروز در این مجلس که در
فرهنگستان زبان و ادب فارسی میهمان شما هستم ما حرف سیاسی نداریم. از نظر
سیاسی من افغانستانی و شما ایرانی هستید، اما از نظر زبان فارسی من اصلاً
ایرانی، افغانستانی و تاجیکستانی ندارم و چوب این نوع نگاهم را همواره
خورده و همچنان میخورم. در افغانستان ما را جاسوس ایران میخوانند و در
ایران برای تمدید روادیدم باید یک عالم درسر تحمل کنم. این حرفها نه گلایه
است و نه عذر و بهانه آوردن است. صرفا هدفم از بیان این حرفها وضعیتی است
که یک فارسی زبان دارد. من خودم را قطرهای از دریای بزرگی زبان فارسی
میدانم که فردوسی بزرگ نیز بخشی از آن است.
در افغانستان برای استفاده از زبان خودمان، زبان فارسی، مرا مفتخر به این
کردهاند که جاسوس کشور ایران هستم. چون ما دانشکده و دانشگاه و بانو را به
کار می بریم. در ایران ما افغانیای هستیم که حق نداریم حرف بزنیم. این
خاطرهای است که از اداره پلیس داریم.
در این نشست تنها گزارشی تاریخی از آن چه بر زبان فارسی در این صد سال در
افغانستان گذشته است ارائه میکنم. به باور خودم اصلا قصد و غرض، کینه و
عقدهای ندارم و امیدوارم این گونه باشد و بتوانم بدون حب و بغض گزارشی از
سرگذشت زبان فارسی در صد سال اخیر در افغانستان ارائه بدهم.
اساس و بنیاد حرف من درباره فارسیستیزی در افغانستان محمود طرزی است. اما
پیش از رسیدن به محمود طرزی، ما سابقهای داریم که آن را بیان میکنم. در
تاریخ ناسیونالیسم ما و تاریخ دولتی، احمدشاه ابدالی را موسس افغانستان
کنونی میدانند. اما افغانستان کنونی درست در دوران «امیر عبدالرحمان خان»
است که شکل میگیرد و تا به امروز هم، مرزهای افغانستان دوران او، دستخوش
تغییر نشده است.
انگلستان بنیاد فارسیستیزی در منطقه را گذاشت
انگلستان پایه فارسیستیزی را در منطقه ما گذاشته است. من در این مجال بحثی
درباره این موضوع ندارم. اما، کسی که خودش نیز انگلیسستیز بود (محمود
طرزی) بحث فارسیستیزی را در افغانستان بنیاد گذاشت.
از احمد شاه ابدالی تا شاه امانالله و یا پیش از او امیر حبیبالله، دیوان
و دفتر و شعر و تاریخ و کتابهای رسمی و مُهر دولتی احمدشاه ابدالی، همۀ
این آثار به زبان فارسی است. اشعار خود احمدشاه ابدالی نیز به زبان فارسی
است.
آن چیزی که از امیر عبدالرحمان خان به عنوان خاطراتش باقی مانده نیز به
زبان فارسی است. تا دوره محمود طرزی دفتر و دیوان همه چیز به زبان فارسی
است. اما زمانی که محمود طرزی سراجالاخبار را منتشر میکند، چیزهایی را
مطرح میکند که پیش از پرداختن به آن، برای آشنایی با او چند نکتهای را
بیان میکنم.
محمود طرزی در میانه سدۀ ۱۳ هجری خورشیدی (۱۲۴۴) در غزنه متولد شده است و
به واسطه اختلافاتی که پدرش با امیر عبدالرحمن خان داشت به کراچی و از
آنجا به بغداد و پس از آن به استامبول تبعید میشود و پس از آن به شام
میرود و آن جا آموزش میبیند.
پس از مرگ امیر عبدالرحمنخان فرزند او امیر حبیب الله به امارت میرسد و
او عدهای را دعوت میکند که دوباره به افغانستان بازگردند و یکی از آنها
خانواده محمود طرزی است. پس از آن که محمود طرزی به افغانستان بازگشت دو
دخترش با دو پسر امیر حبیبالله ازدواج میکنند و اینگونه به دربار راه
مییابد و مجوز انتشار «سراجالاخبار» را که پیش از آن تنها یک شماره آن
منتشر شده بود، میگیرد. «سراجالاخبار» از مهمترین روزنامههایی است که
در تاریخ افغانستان منتشر شده است. پیش از آن روزنامهای افسانهگونهای به
اسم «شمسالنهار» داریم که ظاهرا تنها یک نسخه از آن در آرشیو موجود است.
به هر حال محمود طرزی از سال ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۷ هجری خورشیدی «سراجالاخبار» را
منتشر میکند. محمود طرزی نشر منشیانه و متکلف ما را که درآن زمان شکل و
شمایل عجیب و غریبی به خود گرفته بود، اصلاح کرد و با پیشنهادی که میدهد
تا زبان نوشتار و زبان گفتار یکی باشند، موجب میشود که تبعاتی هم به دنبال
داشته باشد، اما او زمینهای را فراهم میکند تا نثر ساده شود.
از دیگر اقدامات او این است که نخستین ترجمههای داستانی در زمان او اتفاق
میافتد. اگر امروزه از ادبیات مدرن افغانستان حرف میزنیم باید بگویم که
محمود طرزی بنیادگذار این ادبیات است. او زمینهای را فراهم میکند تا
ژانر رمان و داستان کوتاه به ادبیات افغانستان راه یابد.
«بشیر سخاورز» در کتاب «محمود طرزی و سراجالاخبار» کار طرزی را در عرصۀ
روزنامهنگاری بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که کار او بسیار پیشرو است.
امروزه از محمود طرزی به عنوان «پدر مطبوعات افغانستان» یاد میشود و
مجموعه مقالات او که در سراجالاخبار منتشر شده بود، در سال ۱۳۵۵ توسط روان
فرهادی گردآوری و به صورت کتاب منتشر شد.
بخش پایانی این کتاب هشت صد صفحهای دربرگیرنده مقالاتی تحت عنوان زبان و
ادبیات است. در مقالات زبان و ادبیات محمود طرزی برای نخستین بار در تاریخ
افغانستان مطرح میکند همان گونه که افغانها ملتی مستقلی هستند، باید زبان
مستقلی هم داشته باشند.
او در این مقالات تذکر میدهد که وقتی «احمدشاه ابدالی» از «نادرشاه افشار»
جدا شد دفتر و دیوان فارسی او را به افغانستان آورد و این باعث شد تا زبان
فارسی باقی بماند و روی زبان افغانی کار نشود. در حالیکه واقعیت تاریخی
چنین نیست. زبان فارسی از سدههای گذشته پیش از احمدشاه ابدالی، زبان دربار
و دیوان و مردم این مرز و بوم بود.
در ایران میگویند سعید نفیسی دریایی از معلومات است؛ اما معلومات او عمیق
نیست و به اندازه یک بند انگشت ژرفا دارد. نمیدانم این سخن تایید میشود
تا نه! اما محمود طرزی واقعا اینگونه است. کارهای او بسیار عمیق و جدی
نیست و کارهای روزنامهنگارانه است. او در حوزههای مختلف دانشِ عمیق و
ژرفی ندارد، اما آدم آگاهی بوده است. او در مقالههایی که در آن به مساله
زبان فارسی میپردازد گاه به مسائل خیالی میپردازد و سخنهایی که او در
این مقالاتش مطرح میکند جنبه علمی و زبان شناسی ندارد. اعلام میکند که
قطعاً زبان افغانی اجداد تمام زبانهای دنیا است و منشا مکانی زبان افغانی
را کوه هندوکش میداند. او در چند شماره «سراجالاخبار» به این موضوع
میپردازد و آن را بسط میدهد و زبان فارسی را زبانی عاریتی تلقی میکند که
متعلق به ملت ایرانی است و اعلام میکند که ما به عنوان افغانها باید
زبان خود را داشته باشیم.
برای نخستین بار در دوران «امیر شیرعلیخان» برای برخی از واژهها از جمله
واژههای نظامی با استفاده از زبان پشتو و ترکی واژههای جدیدی ساختند.
طرزی میگوید ما باید تنها به واژههای نظامی بسنده نکنیم و باید برای زبان
دفتر، دیوان، آموزش و پرورش با زبان افغانی واژه بسازیم. البته او کجدار و
مریز صحبت میکند. از یک طرف میگوید زبان فارسی زبان همه ماست و زبانی
شیرین است اما در طرف دیگری میگوید باید زبانی افغانی را زبان رسمی کشوری
بسازیم و زبان فارسی زبان عاریتی است. منظور او از زبان افغانی، زبان پشتو
است.
ما از نظر تاریخی نمیدانیم که نام زبان افغانی از چه زمانی به زبان پشتو
تبدیل میشود. اما، مکتوبی از محمد ظاهرشاه به تاریخ سال ۱۳۲۵ است که
همچنان سخن از زبان افغانی است. اما، در قانون اساسی سال ۱۳۴۳ است که زبان
پشتو مطرح میشود که منظور از آن همان زبان افغانی است.
محمود طرزی و امانالله خان برای استقلال افغانستان بر علیه انگلیسها
مبارزه میکنند و اما مسئولیت فارسیزدایی در منطقه را که هدف انگلیس است،
محمود طرزی خواسته یا ناخواسته در افغانستان برعهده میگیرد. شاید زمانی که
محمود طرزی این حرفها را میزد نمیدانست که حرفهایش چه فاجعهای در
افغانستان به بار میآورد و از عواقب کارش بیخبر بود و با این کارش باعث
جدایی مردمان یک کشور میشود.
در دوران حبیبالله سراج که پدر امانالله خان است، محمود طرزی این مقالات
را منتشر میکند و پس از آن در دوران شاه امانالله وزیر امور خارجه
افغانستان میشود و کار دیوانی میگیرد.
متاسفانه در افغانستان تیغ تعصب و جهل آن قدر مردم را از هم جدا کرده است
که هر قومی خود را برتر و محق از دیگر اقوام میداند و قوم مقابل را مخالف
خود. هر آنچه از قوم من است خوب است، هر آنچه از قوم تو است بد است. من
در سخنرانی، مقالات و زندگیام تلاش کردهام این گونه نباشم. تمام تلاشم
این است که بتوانم واقعیت را بازتاب بدهم به دور از گرایش قومی و مذهبی.
دوران پادشاهی امانالله خان را باید به دو بخش تقسیم کنیم؛ در نیمۀ نخست
که شش سال طول میکشد، شاهد رشد مطبوعات و چاپ و نشر کتاب هستیم و فضایی
برای رشد و شکوفایی زبان فارسی در افغانستان بوجود میآید. اکثر
مشروطهخواهان و روشنفکران با او همکار استند. او در سال ۱۳۰۲ هجری
خورشیدی نهادی با نام «پشتو مرکه» را برای ترویج و گسترش زبان پشتو پیشنهاد
میکند. البته هدف او ضدیت با زبان فارسی نیست بلکه هدف او رشد زبان پشتو
در کنار زبان فارسی است. در دوران شاه امانالله هم تمامی دفتر و دیوان به
فارسی است و تمامی دستنوشتههایی که از دوران پادشاهی او به قلم خودش باقی
مانده است به زبان فارسی است.
در دوران او، همه اقوام کشور به زبان فارسی سخن میگفتند و زبان پشتو تنها
زبان قومی در افغانستان بود.
بعد از دوران ده ساله حکومتداری شاه امانالله، امیر حبیبالله کلکانی
روی کار میآید. در دوران حکومت نُه ماهه او هرجومرج افغانستان را فرا
میگیرد. در این نُه ماه شاهد عقبگرد فرهنگی در افغانستان هستیم و
دبیرستانهای دختران تعطیل میشوند. او خود را شاه خطاب نمیکرد و خود را
امیر حبیبالله خادمِ دین رسول الله میدانست. کاری که طالبان در عرض چند
سال در افغانستان کردند، امیر حبیبالله کلکانی در عرض نه ماه در افغانستان
کرد. او موجب رشد ملاها در افغانستان شد. البته شما ملاهای افغانستان را با
ملاهای ایران که اهل کلام و فلسفه هستند یکی نگیرد. ملاهای افغانستان
آدمهای عامی و بیسوادی هستند و حتی اصول دین را نمیفهمند! به خاطر
هرجومرجی که در این دوره در افغانستان ر خ داد، نمیتوانیم بگویم که
وضعیت زبان فارسی در افغانستان خوب بود یا بد.
پس از آن محمدنادرشاه روی کار میآید در دوره چهارساله حکومتداری او
استبداد و خفقان در افغانستان شدت میگیرد و کارمندان اداره خفیه همه جا
حضور دارند و سانسور شدیدی را در افغانستان شاهد هستیم و تمام روزنامهها
باید قبل از انتشار از نظر شاه بگذرد و کاملا همسو با ایدههای او باشند.
تنها اتفاق خوشایندی که در این دوره شاهد هستیم، رونق داستاننویسی است.
البته بیشتر داستانهایی که نوشته میشوند در ستایش نادرشاه و نکوهش
حکومتداری حبیبالله کلکانی است.
نادرشاه وزیر دیوانهای به نام «محمد گل خان مهمند» داشت که با بیشتر اقوام
افغانستان سر عناد و دشمنی داشت و این موضوع را پنهان نمیکرد و مخالف
سرسخت زبان فارسی بود. نادرشاه برای این که جلوی اقدامات او را بگیرد او را
حاکم جنوب افغانستان کرد تا لااقل در آن جا زبان پشتو را ترویج بدهد و سایر
اقوام افغانستان از صدمات او دور بمانند. اگر کسی برای او درخواست یا
عریضهای مینوشت که به زبان فارسی بود، هرگز به آن رسیدگی نمیکرد و
افرادی را از اقوام پشتون پاکستان امروزی به شمال افغانستان که مناطق
حاصلخیزی بود، آورد و زمینهای خوبی در اختیار آنها گذاشت. او همچنین به
فارسیزبانها و ازبکها میگوید که میخواهم در این منطقه کتابخانه بزرگی
به زبان فارسی تاسیس کنم و شما کتابهای فارسی، ازبکی و ترکمنی را تحویل ما
بدهید تا در این کتابخانه قرار گیرند. معلوم نیست که مردمان سادهدل بودند
و یا زور بالای سرشان بود که تمامی این کتابها را در اختیار او میگذارند
و او تمامی این نسخههای خطی را آتش میزند و میگوید که از این پس شما یک
ملت هستید که ملت افغان است و زبان همه شما افغانی است و زبان فارسی و باقی
زبانها هیچ ربطی به شما ندارد.
مردم متمول ازبک کفش جوراب گونهای به نام مسی یا ماسی دارند. این جورابها
را در زمستان بهپا میکردند و بعد کفش میپوشیدند. او آن قدر دیوانه بود که
ازبکها را در زمستان پابرهنه میکرد و آنها را مجبور میکرد که بر روی
زغالهای داغ راه بروند و میگفت مردم من در جنوب افغانستان آنقدر فقیر
هستند که کفش ندارند آن وقت شما جوراب هم دارید تا پایتان از سرما یخ نکند.
او به زبان فارسی در افغانستان بسیار صدمه زد. در کنار قبر رابعه بلخی هنوز
که هنوز است سنگنبشتههایی کنار هم افتادهاند که به زبان فارسی بودهاند،
محمد گل خان مهمند دستور داده بود تا این سنگ نبشتهها را بتراشند و نابود
کنند. برای از بین بردن تمدن فارسی خراسان «ارگ میمنه» را که گفته میشود
آرامگاه دختر انوشیروان عادل ساسانی بود، بهنام بازسازی نابود کرد. او در
دورهای وزیر کشور شد و دستور داد تا بیشتر نامهای فارسی را به زبان پشتو
یا همان افغانی تغییر بدهند. از معروفترین این نامها «سبزوارِ هرات» است
که به نامی شیندند پشتو تغییر کرد. گفته میشود او تنها در بلخ ۲۷ نام
تاریخی را تغییر داد.
در دوران محمد نادرشاه ظلم و استبداد در افغانستان بالا میگیرد بلاخره
جوان ۱۷ سالهای به نام «عبدالخالق هزاره» با شلیک سه گلوله به زندگی او
خاتمه داد و ظاهرشاه ۱۹ ساله بر تخت پادشاهی مینشیند.
میگویند او چهل سال حکومت کرد اما، واقعیت این است که او تنها ۱۰ سال
حکومت کرد و ۳۰ دیگر همه امور حکومتی به دست عموها و پسر عمویش بود.
وقتی ظاهرشاه به حکومت رسید؛ محمد هاشمخان که چهار سال در دوره نادرشاه
نخست وزیر بود. در دورۀ محمد ظاهرشاه، حاکم مطلق افغانستان شد. او در خرابی
و استبداد افغانستان سهم بسزایی داشت.
محمد هاشمخان فرد بسیار تندرو و متعصبی بود. او و خانوادهاش دستپروده
انگلیسیها بودند. با اینکه محمد هاشمخان با حمایت انگلیسیها روی کار
آمد، اما بعدها دلبسته و دنبالهرو نازیها شد و نظریه برتری قومی نازیها
در افغانستان را اعمال کرد و حتی شیوه و سبک آرایش سبیلهای این برادران
هیلتری شد. این که آریا باید یک قوم و ملت برتر باشد توسط محمد هاشمخان در
افغانستان آغاز شد. در این دوره نوعی فارسیستیزی در افغانستان شدت گرفت و
کتابهای بیشماری با هدف جعل تاریخ نوشته شدند و «عبدالحی حبیبی» که
اتفاقاً آثار زیادی نوشته است، یک اثر جعلی به نام «پته خزانه» یا «گنجینه
پنهان» در سال ۱۳۲۳ به تصحیح خودش چاپ کرد. او در این کتاب برای زبان پشتو
تاریخ جعلی هزار ساله ساخت. عبدالحی حبیبی این کتاب را با کمک شکور رشاد و
عبدالرف بینوا تدوین کرد و ۴۹ شاعر جعلی ساختند و شعرهایی سرودند و به
همراه زندگینامه جعلی منتشر کردند و با این کار قصد داشتند بگویند که زبان
پشتو پیشنهاش با زبان فارسی یکی است و زبان پشتو از زبان فارسی چیزی کم
ندارد.
برای تأیید این کتاب، دانشمندی از دانمارک میآورند و او در پاسخ به
عبدالحی حببیی میگوید من زمانی این کتاب را تایید میکنم که شما نسخۀ خطی
این کتاب را به من نشان بدهید. طبعاً چون نسخه خطی در کار نبوده کتاب هم
تایید نمیشود. البته حبیبی از تیزهوشی برخوردار بوده که نسخه دست نوشته او
در آزمایشگاه نسخهشناسی دانمارکیها مردود میشود، هرگز نسخه دستنویس
کتابجعلیاش را به او نشان نمیدهد. عبدالحیحبیبی به پته خزانه قناعت
نمیکند و کتابچه ۵۰ صفحهای در مقابل تذکره الاولیا عطار مینویسد به نام
تذکره الولیا سلیمان ماکو.
در دوران محمد هاشمخان شاهد اوج فارسیستیزی در افغانستان هستیم. محمد
هاشمخان در اواخر سال ۱۳۱۵ دستور میدهد که تدریس زبان فارسی در مدارس و
دانشگاه کابل و ادارات دولتی ممنوع شود و آموزشگاه پشتو یا کورس پشتو برای
تمامی کارمندان دولت برپا شود. تا همه در مدت سه سال زبان پشتو را فرا
بگیرند. با این کار ضربه مهلکی به زبان فارسی زدند. اما با همه این ستیزها
و سختگیریها بر علیه زبان فارسی، زبان پشتو در افغانستان گسترش پیدا
نکرد. تا زمان ابلاغ این دستور؛ فارسیستیزی در افغانستان به این شکل
بیسابقه بوده است.
در سال ۱۳۱۶ نیز انجمن پشتو برای ترویج زبان پشتو تحت ریاست نعیمخان
برادرزاده نخستوزیر وقت در افغانستان تاسیس میشود.
اما به خاطر هرج و مرجی که به واسطه ممنوعیت آموزش زبان فارسی بوجود آمده
بود، فردی جرات میکند به نزد هاشمخان میرود و میگوید که کتاب و معلم به
زبان پشتو نیست، و شما هم آموزش زبان فارسی را ممنوع کردهاید، اینگونه
مردم مطلق بیسواد باقی میمانند که هاشمخان مجبور میشود دوباره دستور
بدهد به زبان فارسی آموزش داده شود. اما تا دهه۴۰ کارمندان دولت برای رشد
زبان پشتو و آموزش آن، مجبور بودند که این زبان را فرا بگیرند، ولی هرگز
چنین حمایتی از زبان فارسی در افغانستان صورت نگرفت.
با تاسیس سازمان ملل و اینکه افغانستان هم میخواست به عضویت این سازمان
درآید؛ لاجرم مجبور بود تا قوانین این سازمان را رعایت کند بر همین اساس
محمد هاشمخان را پس از دوره ۱۷ سالۀ نخستوزیری عزل کردند و شاهمحمود خان
نخستوزیر شد. نسبت به هاشم خان، شاهمحمود خان تندرو نبود.
او در اواخر دوران نخستوزیریاش دکتر عبدالاحمد جاوید را به دربار احضار
میکند (اطمینان کامل ندارم که دوره نخستوزیری شاه محمود خان بوده یا محمد
داود) و دستور میدهد معادل واژههای دانشگاه و دانشکده به زبان پشتو ساخته
شود. این خیلی عجیب است که یک استاد زبان فارسی را مجبور میکنند که برای
زبان پشتو واژههایی بسازد که برگرفته از زبان فارسی است. یعنی مو به مو از
روی واژههای دانشگاه و دانشکده واژههای پوهنتون و پوهنزی را دکتر جاوید
برای زبان پشتو میسازد.
پس از شاه محمودخان، محمد داود به عنوان نخستوزیر انتخاب میشود که در
تاریخ افغانستان همه او را به عنوان فردی بسیار مستبد، خودرای و از
خودراضی میشناسند. اما در دوره اوست که بسیاری از ساختمانهای مهم در
افغانستان ساخته میشود و خیابانها آسفالتکشی میشود. اما در دوره
نخستوزیری او افغانستان وابسته به روسیه شد و منجر به شکلگیری کودتاها در
افغانستان شد. او با این که نه تنها بلد نبود به پشتو حرف بزند، بخواند و
یا بنویسد اما پی هم تأکید بر ترویج و گسترش زبان افغانی یا پشتو در برابر
زبان فارسی داشت.
در سال ۱۳۴۳ قانون اساسی جدید در افغانستان تدوین میشود. تا پیش از آن،
قانون اساسی نادرشاه و نظامنامهای که در دوران شاه امانالله تدوین شد
سخنی از زبانهای رسمی در قوانین کشور نیست. اما در قانون اساسی ۱۳۴۳ از
زبان فارسی به عنوان زبان دری یاد میشود. تا پیش از نشر خاطرات میر محمد
صدیق فرهنگ نمیدانستیم که اصل ماجرا چیست. احساس میکردیم به عمد حکومت
وقت با تغییر نام زبان فارسی به دری تلاش دارد تا جدایی میان فارسیزبانان
ایجاد کند. اما وقتی خاطرات فرهنگ نشر شد دانستیم مسئله غمانگیزتر از آن
است که ما فکر میکردیم. برتریطلبان خواهان این بودند که اصلا غیر نام
زبان افغانی دیروز که امروز پشتو میخوانند، نام هیچ زبان دیگری نباید در
قانون اساسی نوشته شود. چون در افغانستان اکثریت پشتونها استند باید زبان
اکثریت زبان رسمی باشد. اما نماینده مردم مرکزی شریفی جاغوری با استناد به
قرآن که عَلَّمَهُ الْبَيَانَ گفته شده است نه علمه الفارسی یا پشتو دهان
مخالفان را بست و با پیشنهاد فرهنگ نام این زبان دری شد تا حساسیتی برای
برتریطلبان ایجاد نکند. اما از همان روز تا کنون در نظر برتریطلبان دری
زبان جدا شد و فارسی زبان جدا. ادعادی اکثریت و اقلیت هم یکی دیگر از موانع
توسعه در افغانستان است، تا هنوز هیچ سرشماری دقیقی در کشور انجام نشده است
تا کسی بتواند ادعا کند فلان قوم اکثریت است و فلان قوم اقلیت. غیر
برتریطلبان، دیگران باور دارند افغانستان سرزمین اقلیتهای بزرگ و کوچک
قومی است که هیچ قومی در آن اکثریت مطلق نیست.
در دهه چهل هجری شمسی که به عنوان دهه قانون اساسی یا دهه دموکراسی نامیده
میشود شاهد اوج شکوفایی چاپ و نشر به زبان فارسی هستیم و بیشترین تولیدات
به زبان فارسی چه به عنوان کتاب و مقاله و چه مطبوعات در این دوره اتفاق
میافتد و بیشتر مجلههای فارسی از ایران به افغانستان میرسند و نشستهای
فرهنگی متعددی در افغانستان برگزار میشود.
در این دهه شاهد رشد احزاب سیاسی مختلفی در افغانستان هستیم با آنکه قانون
احزاب هیچ وقت رسمی نشد. به باور من ظاهر شاه با این که پشتون بود دشمن
زبان فارسی نبود، اما در اطراف او پشتو زبانهایی بودند که با زبان فارسی
سرعناد و دشمنی داشتند و شاه آن قدر قدرت نداشت تا بتواند برای زبان فارسی
کاری بکند و جلو اینان بیاستد. از استاد خلیلالله خلیلی روایت میکنند که
محمد ظاهرشاه برخی از روزها به خانه ما میآمد تا به او زبان فارسی یاد
بدهم، او هم به من زبان فرانسه یاد میداد. ظاهرشاه با شاعرانی چون رهی
معیری ارتباط داشت و در دوره او بود که سعید نفیسی و دیگر بزرگان زبان
فارسی از ایران به افغانستان سفر میکردند. اما در سال ۱۳۵۲ شاهد کودتای
محمد داوود هستیم و در این دوره دوباره اختناق و فشار در افغانستان بالا
میگیرد و دیگر خبری از آزادی بیان و اندیشه و فعالیت احزاب در افغانستان
نیست و هر چه محمد داوود میگوید همان قانون است. البته در این دوره چاپ و
نشر به زبان فارسی ادامه دارد اما به واسطۀ فضای بسته سیاسی، نویسندگان
آثار، اجازه نقد و انتقاد از دولت را ندارند.
در برج دوم سال ۱۳۵۷ کودتایی صورت میگیرد که معروف به «کودتای هفت ثور»
است. نزدیک به دو سال دوران نورمحمد ترهکی و حفیظالله امین ادامه پیدا
میکند، افغانستان دوران سیاهی را تجربه میکند و شاهد ترور و کشتار افراد
بسیاری هستیم. در این دوره کشت و کشتار آن قدر بالا است که دیگری مجالی
پیدا نمیکنند تا تصمیمی برای زبان فارسی بگیرند و فرصت آن پیش نمیآید.
در اواخر سال ۱۳۵۸ میتوانیم بگویم که افغانستان توسط روسها اشغال شده است
و رئیس جمهور دستنشاندهای به نام ببرک کارمل روی کار آمده است و مبارزات
مسلحانهای که در نهایت موجب تنویر و تجهیز مجاهدین از سوی آمریکا و غرب شد
در افغانستان جریان دارد و احساسات دینی و ملی مردم نیز با تحقیر و تمسخری
که حفیظالله امین از دین اسلام میکرد برانگیخته شده است.
در افغانستان آن سالها شاهد وضعیت آشفتهای هستیم. اما هیچ کس نمیتواند
انکار کند که در دوره ریاست جمهوری ببرک کارمل، کاری برای زبان فارسی نشده
است. در دوره او بیشترین کار برای زبان فارسی صورت میگیرد. یکی از این
کارها چاپ و نشر تاریخ بیهقی با تصحیح استاد علیاکبر فیاض توسط مطبعه
دولتی است. همچنین دیوان حافظ که البته تصحیح احمد شاملو است در افغانستان
چاپ میشود. بر اساس آماری که بهدست آوردهام در دوره ببرک کارمل و دوره
دکتر نجیبالله ۲۷۰ عنوان کتاب به زبان فارسی منتشر میشوند و در
دانشگاهها وضعیت زبان فارسی خوب میشود؛ به ویژه در رادیو و تلویزیون که
استاد لطیف ناظمی، سهم ارزشمندی در پالایش زبان فارسی در این دوره دارند.
خاطرهای را از استاد سید عسکر موسوی شنیدم که ایشان از زندهیاد استاد علی
رضوی غزنوی که در ایران درس خوانده بود و دکتری گرفته بود و در آن سالها
در پاکستان زندگی میکرد، برایم نقل کرد. او گفت آقای رضوی با من تماس گرفت
و گفت تو رادیو کابل را میشنوی گفتم نه! رادیو ندارم. گفت حتماً رادیو
بخر. او می گوید در رادیو کابل برنامههای متعددی به زبان فارسی پخش
میکنند که گویندگان آن، زبان بسیار شسته و رفتهای دارند حتی بهتر از
ایرانیها سخن میگویند.
در دوران استیلای کمونیستها در افغانستان چهار رئیس جمهور روی کار
میآیند، اما هیچ یک به اندازه ببرک کارمل کوبیده نمیشود. با آنکه اجداد
کارمل از کشمیر هند آمده بود، اما او در شناسنامهاش خود را تاجیک نوشته
بود و برای همین هم برتریطلبان نسبت به بقیه رئیسان جمهور حکومت کمونستی،
او را بیشتر میکوبند و دوران او را دوره مزدوری میدانند. گرچه دوران بقیه
رئیسان جمهور نیز دوره مزدوری بوده است، اما برای اینکه کارمل تلاش داشت
مسئله قومیت و برتری قومی از میان برود و یک قوم برتر و بقیه اقوام فروتر
نباشند.
پس از ببرک کارمل، دکتر نجیبالله روی کار میآید. در دوره او زبان فارسی
در چهارچوب ادبیات سوسیالیستی وابسته به مسکو آثار متعددی منتشر میشود.
در سال ۱۳۷۱ مجاهدین در افغانستان روی کار میآیند و تا سال ۱۳۸۰ ما در
افغانستان چیزی در عرصه فرهنگ نداریم که از آن به نیکی یاد کنیم. در دوره
مجاهدین شاهد هرج و مرج مطلق در افغانستان هستیم و چیزی جز جنگ و ویرانی و
کشتار در افغانستان شاهد نیستیم. در دوره برهانالدین ربانی روزنامههای
دولتی همسو با دیدگاه دولت وقت منتشر میشود و گروههای مختلفی که با دولت
وقت در جنگاند مثل حزب وحدت، حزب اسلامی نیز از سوی خودشان منتشر میشد.
اما در این دوره به ندرت شاهد انتشار کتاب توسط مطبعه دولتی هستیم که در
نهایت موشکهای گلبدین حکمتیار به چاپخانه دولتی هم میرسد و بعد از آن،
تعطیل میشود و دیگر کتابی منتشر نمیکنند.
پس از روی کار آمدن مجاهدان در سال ۱۳۷۱ در افغانستان شاهد کتاب سوزیهای
متعددی نیز بودیم. اما این کتابسوزیها در جهت فارسیستیزی نبود و شامل
کتابهایی میشد که با اندیشه اسلامی مجاهدین مغایر بودند و به اصطلاح
آثار کمونستی بودند. در این کار، مجاهدان فارسیزبان و پشتوزبان هر یک به
نوعی سهم داشتند. آقای پرتو نادری در نوشتهای به طنز فاخر این ماجرای
غمانگیز کتابسوزی در انجمن نویسندگان را نوشتهاند. وقتی مجاهدان به
کتابخانه انجمن نویسندگان رسیدند برای گرم کردن خود تمام کتابها را در
بخاری میانداختند و میسوزاندند تا خود را در زمستان گرم کنند.
البته در میان مجاهدان آدمهای خوبی هم بودند اما با روی کار آمدن حکومت
مجاهدان آنچنان در افغانستان هرجومرج حاکم شد که کسی توانایی این را نداشت
که جلوی مخالفان بیاستد و جلوی کاری نادرستی را بتواند بگیرد.
دوره پنج ساله طالبان نیز یک دوره کاملا بستهای است و تنها رادیو شریعت در
افغانستان فعال است و تنها یک روزنامه دولتی منتشر میشود و فعالیت همه
رسانههای مکتوب، تصویری و شنیداری در این دوره متوقف و ممنوع میشود و
کابل تبدیل به شهر ارواح میشود. در این دوره طالبان تا جایی که در توان
دارند تلاش میکنند تا زبان فارسی را در افغانستان محو کنند. در این دوره
صدای زن در افغانستان حرام شد و همچنان نیز حرام است. جالب است خاطرهای از
کودکی خود یاد کنم؛ خانه ما در مکروریان چهارم کابل در نزدیکی جادهای
پلچرخی بود. افرادی که از پاکستان به افغانستان میآمدند از آن جاده عبور
میکردند. به دلیل این که عکس گرفتن و انتشار آن در افغانستان ممنوع بود
برخی برای عروسی به پاکستان میرفتند و در زمان بازگشت همه افراد بازرسی
بدنی میشدند و هر آنچه از آن سو به افغانستان آورده بودند که مخالف
سیاستهای طالبان بود از آنها گرفته میشد، مانند نوارهای کاست، فیلم،
ویدیو و عکسهای یادگاری یا عروسیشان پاره و سوزانده میشد. اما در آن
زمان طالبان دلاری را که در جیبشان میگذاشتند عکساش تا هم نمیخورد یا
قاط هم نمیشد و کاملاً پاکیزه و درست نگهداری میشد. جالب است عکسی که بر
روی دلار چاپ میشد حرام نبود، اما عکسهای خانوادگی مردم حرام بودند.
در دوران طالبان من کلاس ششم بودم و آن قدر ما از نظر کتاب فقیر شده بودیم
که یک برگ روزنامه به زبان فارسی به دستمان رسیده بود که ما در کلاس ۱۳۰
نفرمان با دیدن این روزنامه به زبان فارسی چنان شگفتزده شده بودیم که با
آن همچون یک وسیله متبرک برخورد میکردیم.
به خاطر سختگیریهای طالبان و فروپاشی نظام آموزشی، تازه در کلاس ششم ما
خط فارسی را یاد گرفتیم و سختگیری عجیبی در این دوره نسبت به زبان فارسی
در افغانستان اعمال می شد.
در دهه هشتاد هجری خورشیدی و با آمدن تحولات جدید و با سقوط دادن حکومت
طالبان شاهد تدوین قانون اساسی جدید در افغانستان هستیم و آن جا نیز در
ماده ۱۶ قانون اساسی زبان دری در کنار زبان پشتو به عنوان زبانهای رسمی
کشور گنجانده شده است. این قانون در ظاهر مثل قانونی است که در دوره محمد
ظاهر شاه تصویب شد. اما در آن یک بند الحاقی اضافه میکنند که «مصطلحات
علمی و اداری ملی موجود در کشور حفظ میگردد.» رهنورد زریاب در بحثی در
تلوزیون به این بند اعتراض کرد که وقتی ما زبان ملی در قانون اساسی نداریم
مصطلاحات ملی چه معنا دارد. با این بند خواستند واژه سازیهایی را که قبلا
برای واژههایی چون دانشکده و دانشگاه و واژهها و اصطلاحات نظامیای که به
زبان پشتو و تُرکی ساخته بودند، حفظ کنند و کاربرد واژگان زبان فارسی را
جرم تلقی کنند. اما در متن قانون اساسی که رئیس کمیسیون قانون اساسی و رئیس
جمهور وقت امضا کرده بودند، این بند نیست. این بند را بعداً اضافه کردهاند
و به واسطه این بند با مشکلات متعددی در کاربرد زبان مادری ما در افغانستان
روبرو شدیم.
متاسفانه با کشته شدن فرمانده مسعود، افرادی جانشین او شدند که جنگجو بودند
و اهل فکر و فرهنگ نبودند. به عنوان مثال مارشال محمد قسیم فهیم که همه
کاره بود همه چیز را آورد و دو دستی تقدیم سران متعصب یک قوم مثل خلیلزاد
و حامد کرزی و اتمر و اشرفغنی احمدزی کرد. کرزی و همراهان متعصبش در قانون
اساسی جدید تقریباً همه چیز را به نفع خودشان تغییر دادند. در چنین شرایطی
هر بار که فارسی زبانها اعتراض میکردند، اینان میگفتند چه فرق میکند
همه ما مسلمان و همه افغان هستیم چه فرق میکند که فارسی باشد یا پشتو. اما
وقتی ما به زبان فارسی صحبت میکنیم با ما برخورد میکنند که این زبان برای
ایرانیها است و تو باید دری سخن بگویی. آنجا که حق دیگران میشود همه
مسلمان میشوند و برابر، آنجا که مسئله حق خودشان میشود باز میگویند
باید تفاوت بین اکثریت و اقلیت قومی باشد. اصطلاحی در میان مردم رواج دارد
که در برابر این مثل تکیه کلام شده است: «حق خودم از خودم، حق شما را با هم
تقسیم میکنیم.»
در این دوران باران دلار بر سر افغانستان باریده است و هر کسی که توان این
را دارد که از آمریکا و غربیها پروژه بگیرد میتواند در افغانستان روزنامه
منتشر کند، شبکه تلویزیونی و رادیویی تاسیس بکند. در این دوران تعداد این
پروژهها خیلی زیاد است مثلا بیش از یکصد روزنامه و مجله و هفتهنامه در
افغانستان منتشر میشود اما محتوا و مطالب خوبی در آن ها وجود ندارد، بیشتر
آگهی است تا آگاهی.
در این دوران همه به دنبال پول درآوردن رفتند، اما من به دنبالم عشقم زبان
فارسی رفتم و نشر زریاب را تاسیس کردم و بدون کمک دولتی و یا فردی توانستم
تا به امروز بیش از هفتاد و پنج عنوان کتاب در شمارگان بیش از صد هزار نسخه
منتشر کنم.
جای تاسف دارد کسی در دوره اشرف غنی وزیرمشاور بود در حکومت گروه حاکم
کنونی نیز معاون وزیر نیرو است در مراسمی دولتی پشت تربیون رفت و گفت برای
ما بسیار تلخ و غیر قابل قبول است که از ولایت پشتوننشین قندهار ما ۱۰
دختر نداریم که به دانشگاه راه یافته باشد اما از مناطق هزارهنشین هزاران
دختر به دانشگاه راه یافتهاند. منظور این است کسی به هزاره کمک نکرده،
هزاره با بدبختی و مشکلات توانسته به دانشگاه برود. اما شما خودتان جلو
دانشگاه رفتن دختران را گرفتهاید، نگذاشتهاید پسر و دختر پشتون مکتب
بخواند، بعد گلایهمند استید که چرا هزاران دختر هزاره به دانشگاه راه
یافته است، اما از ما نه؟! تاوان نگذاشتن دختران مظلوم جنوب به مکتب را
نباید دختران هزاره بپردازند.
در دوران وزارت فرهنگ آقای مخدوم رهین خدمتی به فرهنگ صورت نمیگیرد. وقتی
که آقای کریم خرم وزیر فرهنگ افغانستان شد، او روستازادهای افغان بود که
در فرانسه تحصیل کرده بود اما ذهن به شدت بستهای داشت و از مخالفان زبان
فارسی در افغانستان بود. در دوره او فارسیستیزی در افغانستان شدت گرفت.
همه ما میدانیم که بلخ یکی از مهدهای زبان فارسی است و در این منطقه یکی
از خبرنگاران رسانه دولتی، در گزارش خود از کلمه دانشگاه استفاده میکند و
کریم خرم دستور میدهد که او را از کار اخراج کنند، اما با بالا گرفتن
اعتراضات مجبور میشوند که دوباره او را به سر کارش بازگردانند. در دوره او
حساسیت برای استفاده از کلمه دانشگاه و دانشکده در افغانستان بالا گرفت و
افرادی نیز در دولت به حساسیتها دامن میزدند و میگفتند ما که در
زبانمان واژههایی چون پوهنتون و پوهنزی را داریم چرا از واژههای فارسی
بیگانه استفاده کنیم. این بحث آن قدر بالا گرفت تا در نهایت در تلویزیون
طلوع استاد رهنورد زریاب به صراحت اعلام کرد که «من از رئیس جمهور تا
پارلمان به کسی اجازه نمیدهم که به من بگوید که پوهنتون بگو و از واژه
دانشگاه استفاده نکن. این زبان من است اگر قرار باشد فارسی صحبت کنم
دانشگاه میگویم و اگر بخواهم پشتو صحبت کنم پوهنتون میگویم.» چند هفته پس
از این صحبتها خبری منتشر شد که مردی کلاشینکف به دست پشت دروازه اپارتمان
استاد آمده تا او را ترور کند، چرا چون او مدافع فرهنگ و زبان فارسی است.
همسایه ها متوجه میشوند و داد و فریاد میکنند و او فرار میکند.
نگارستان ملی کشور که در آن دهها اثر نفیس هنری نگهداری میشود توسط آقای
خرم بهنام گالری ملی تبدیل میشود که با اعتراض شدید فرهنگیان روبرو
میشود و در این قسمت بارها در بحثهای رسانهای آقای پرتو نادری و رهنورد
زریاب استدلال میکنند و کار وزیر فرهنگ را محکوم که سرانجام با فشار معاون
نخست ریاست جمهوری، خرم مجبور میشود دوباره لوحه نگارستان ملی را بهنام
اصلیاش برگرداند. یکی دیگر از کارهایی که در زمان خرم اتفاق افتاد این بود
که هزاران جلد از کتابهایی را که توسط انتشارات عرفان منتشر شده بود، به
دریای هیرمند ریخت. متوجه شدیم که در کنار فارسیستیزی مساله دیگری هم در
جریان است. آقای جواد خاوری نویسنده خوب افغانستان مجموعه داستانی دارند
بهنام «گل سرخ دل افگار» در این داستان دختری پشتون عاشق پسر هزاره میشود
و به او دل میبندد. از نظر عدهای از افغانها این اتفاق بیناموسی مطلق
است و ننگ که دختری افغان دلبسته پسری هزاره و شیعه شود. به همین بهانه و
به بهانه این که این نشر کتابهای شیعیان را وارد افغانستان کرده، خرم
دستور داد تا کتابهای نشر عرفان را به دریا بریزند.
جالب اینجا است که آقای خرم پس از دوران وزارتش، در حکومت اشرف غنی احمدزی
خاطرات خود را با نام «چهل سال در طوفان» منتشر کرد. او این کتاب حجیم را
به زبان فارسی نوشته است و چند ماه بعد ترجمه پشتو این کتاب در افغانستان
منتشر شد. حتی او که مخالف زبان فارسی است خاطراتش را به زبان فارسی
مینویسد. این اتفاق بازتابی در افغانستان داشت و جوانان پشتوزبان در فضای
مجازی نوشته بودند که برای ما ننگی بزرگ است که کریم خرم هم خاطراتش را به
فارسی نوشته و بعد به پشتو ترجمه شده است. برای شما شاید از عجایب باشد اما
برای ما دیگر عادی شده که حتا محمد داود که نخستوزیر و نخستین رئیس جمهور
کشور بود و مدافع پشتون و زبان پشتو حتی بلد نبود به زبان بنویسد یا
بخواند.
در دوره ریاست جمهوری اشرفغنی احمدزی مخالفت با زبان فارسی به اوج خود
میرسد. او در مخالفت با زبان فارسی آن قدر زبانزد بود که وقتی در نشست
رسانهای دو خبرنگار به زبان فارسی پرسیدند، پرسش سوم که توسط خبرنگار
دیگری بود و باز هم به زبان فارسی، پاسخ نداد و گفت دو سوال به فارسی
پرسیده شده حالا نوبت پرسش به پشتو است. او به برادر فرمانده مسعود گفته
بود یا زور یا به کمک خارجیها و یا وسیله قوم به هر روشی که ممکن باشد شما
غیر پشتون ها را از این سرزمین بیرون میکنم. این کار را هم کرد و در نهایت
افغانستان را به برادران خود تسلیم داد و از کشور فرار کرد.
جا دارد از استاد رهنورد زریاب و تلاشهایش برای زبان فارسی در افغانستان
یاد بکنم که در دو دهه گذشته بسیار زحمت کشید. او زندگی راحت خود را در
فرانسه رها کرد و به کابل آمد. در اوضاعی که برق و آب در کابل قطع بود و
هیچ امکانات رفاهی نداشت. او در سخنرانیای که درباره وضعیت زبان فارسی در
دوره کرزی و احمدزی داشت، گفت وقتی فرمانده مسعود در کوه و دره و دشت در
موقعیت جنگی بود همواره دیوان حافظ همراه او بود و همواره آن را میخواند و
به آن عشق می ورزید اما هیچوقت ندیدم که حامد کرزی یا اشرف غنی کتاب فارسی
به دست داشته باشد یا در جهت ترویج و گسترش فرهنگ کاری کرده باشند. ما هم
هرگز ندیدیم که در دوره ۲۰ ساله حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی نمایشگاه
کتابی را افتتاح کرده باشند. بله آقای غنی برای کارهای تبلیغاتی و
پوپولیستیاش کتاب به دست عکس میگرفت اما بیشتر کتابهایی به زبان
انگلیسی.
حرف آخر من این است که در افغانستان زبان فارسی زبان یک قوم نیست و
فزونطلبهای افغان که اعتقاد دارند همه باید افغان شوند و احساس میکنند
که زبان فارسی زبان تاجیکها است و تاجیکها یکبار در سال ۱۳۰۸ که یک
تاجیک کلکانی، حکومت افغانی را از بین برد و در سال ۱۳۷۱ یک تاجیک دیگر،
برهانالدین ربانی رئیس جمهور شد، این حساسیست وجود دارد که حکومت افغانی
را یک تاجیک میتواند تهدید کند و زبان تاجیک هم فارسی است از این جهت هم
است که در دشمنی با زبان فارسی گامهای بسیاری برداشتهاند. اما زبان فارسی
تنها زبان تاجیکها در افغانستان نیست، زبان قومی اصلاً نیست؛ زبان
پشتونها، ازبکها، هزارهها و ایماقها، عرب و... است. تاریخ احمدشاهی که
کاتب دربار احمدشاه ابدالی آن را نوشته است، جناب دکتر سرور مولایی هم آن
را تصحیح کرده اند و منتشر شده است و در دسترس به زبان فارسی است. احمدشاه
درانی یا ابدالی به زبان فارسی شعر دارد. دیوان خود شاه شجاع تا دیوان
تیمور شاه درانی تا دیوان عایشه درانی به زبان فارسی است. دستنوشتههایی
که از شاه امانالله به جا مانده همه به زبان فارسی هستند.
اگر از سینما، شعر و داستان و ادبیات و موسیقی و روزنامهنگاری نوین در
افغانستان سخن بگوییم همه آن چه خلق شده حتی اگر کارگردان و نویسندهاش
پشتون بوده یا هزاره یا ازبک یا تاجیک اما اثری که خلق کرده به زبان فارسی
بوده است.
دل آدم زمانی به درد میآید که دولتها در افغانستان زبان فارسی را که زبان
خودشان و مردمشان است میکوبند و زخمی میکنند اما برای ترویج زبان پشتو و
ضدیت با زبان فارسی بودجههای بسیاری را به مصرف میرسانند که آخرش هم سودی
برای کشور ندارد.
من به عنوان کسی که سالهاست در حد فهم و توانم برای حفظ و گسترش زبان
مادریام، زبان فارسی در افغانستان تلاش کردهام بارها به عنوان جاسوس
ایران مُهر شدهام. نهادی یا بخشی از دولت ایران هرگز از ما حمایتی برای
این کار نکرده است. منتظر هم نبودهایم. این ناشی از عشقمان به زبان
مادریمان بوده است. در افغانستان نه تنها به افرادی امثال من که حتی به
استاد زریاب هم این تهمت را میزدند که دولت ایران او را حمایت میکند و
پولهای کلانی داده است. استاد زریاب از طریق تلویزیون طلوع برای درستگویی
و درستنویسی زبان فارسی در افغانستان دو دهه گذشته، بسیار کار کرد و در
پاکیزه شدن زبان رسانهها در افغانستان نقش مهمی ایفاء کرد. هر کسی که برای
هویت و فرهنگ و زبان خود در افغانستان کار کند، اگر فارسیزبان باشد به
صورت خودکار مُهر جاسوس ایران بودن میخورد.
شعری آقای نجیب بارور برای استاد رهنورد زریاب سروده که یک مصراع آن این
است:
این زبان فارسی شیرین بی فرهاد نیست
اما متاسفانه زبان فارسی در افغانستان آنچنان بی فرهاد است که بی پناهتر
از زبان فارسی در افغانستان چیزی را سراغ نداریم. استاد سعید نفیسی می گوید
که نمی دانم این زبان فارسی چه اکسیر و افسونی دارد که دچار آن شوی دیگر
رها نمیشوی. من واقعا تا جایی که توان دارم برای زبان فارسی کار میکنم
اما میدانم زبان فارسی هیچوقت در افغانستان حامی نداشته است. با همه
فارسیستیزی و برداشتن لوحههای فارسی و از بین بردن مکتوبات فارسی و
جایگزین کردن زبان انگلیسی به جای زبان فارسی در برخی ادرات دولتی به ویژه
در دوره اشرف غنی احمدزی، اما با همه اینها هنوز که هنوز است زبان بازار و
کوچه و داد و ستد و دفتر و دیوان مردمان کشور زبان فارسی است و همچنان از
شمال تا جنوب، از شرق تا غرب افغانستان، زبان مردم و زبان میانقومی فارسی
است.
امروز روز بزرگداشت رودکی است او در مصراعی می گوید جهان جز فسانه و باد
نیست من تک تک شما را از نظر وجدانی مسئول میدانم که در قلب نهادی
نشستهاید که برای زبان فارسی کار میکنید، همه شما مسئولیت دارید که در
قبال زبان فارسی در افغانستان کنونی کاری کنید. بحث این نیست که فارسی را
از افغانستان حذف میکنند و زبان پشتو را جایگزین آن. تجربه صد ساله در
افغانستان نشان داده که این اتفاق نمیافتد و شدنی نیست، اما کاری را که در
شبه قاره کردند و نتیجه هم داد، آن را انجام میدهند که به جای زبان فارسی،
زبان انگلیسی را در افغانستان جایگزین کنند. این نگرانی جدی وجود دارد و
در آینده ابعاد بیشتر آن را خواهیم دید.
|