پرنده یی پس از سال ها از قفس آزاد شد. آن ها این آزادی را به بهای جان
پرنده نه بلکه از برای آزمایش و به ثبت رساندن نتیجه یا هدفی که طرفداران
محیط زیست و آنانی که به پژوهش پرداخته بودند تا کنش و واکنش یک زنده جان
را از نزدیک ببینند.
برای اجرای این نمایش پرنده را به تیغه ی یک صخره یی بزرگ در کوه ، از قفس
رها کردند. البته عکاسان و عده یی از مردم برای تماشای این صحنه ی شاید
جالب حضور به هم رسانده بودند. این پرنده ی قوی الجسه که به گونه ی عقاب به
نظر می رسید و چون قرار بود فلمی هم از این حادثه بسازند ؛ تمام نگاه های
ژرف ، دقیق و هیجانی به پرنده دوخته شده بود. پرنده در نخست بال هایش را که
در چند سالی باز نکرده بود آزادانه باز و بسته نمود و دانست که در آزادی به
سر می برد. این اجرا چندین بار تکرار شد دو سه باری هم با پاهایش جست و خیز
زد و با بال هایش که هردم آن ها را چون نیم دایره یی باز و بسته می نمود
همه گمان می کردند حالا دیگر زمان پروازش فرا رسیده و می آغازد ولی چنین
نشد و باز هم همان کار های پیشین را از سر گرفت. از این لحظه به بعد پرنده
در دو راهی قرار گرفت گاهی به راست و چپ خود و گاهی به دور نمای زیبای
طبیعت و درختان انبوهی که از دور دست ها به نظر می رسید نگاه می کرد. این
حالتِ پر از وسواس همه ی حاضرین در محل را نگران ساخته بود.
پرنده یک بار دیگر خودش را به نوک صخره رسان فیلمبردار و عکاسان هر چه زود
تر کمره های شان را آماده ساختند اما پرنده باز هم ترسیده چرخی به دور خود
زد و وجودش را به عقب کشید. برخی از بینندگان نا امید شدند فکر کردند پرنده
دیگر به آزادی شوق و رغبتی ندارد و دیگر نمی خواهد پرواز نماید. ولی با آن
هم همه منتظر ماندند چه خواهد شد؟ آیا به آغوش طبیعت رهسپار خواهد شد و یا
دوباره به قفس اش که در نزدیکی اش قرار داشت پناه خواهد برد.
پیش از آن که ماجرای بعدی پرنده را دنبال کنیم آیا می توان گفت قفس ما
انسان های روی زمین چیست؟ یعنی چه چیزی است که باعث می شود ما را در میله
های خودش زندانی نگهمیدارد ؟ منظور از چیزی است که ما خود ندانسته زندانیش
هستیم تا آن جایی که دیگر عادت کرده ایم.
قفسِ ما انسان ها ( تکرار ) است بلی تکراری که اگر رشد و پیشرفت در آن
نباشد تبدیل می شود به سم ( زهر ). این تکرار گاهی ما را آنقدر به خودش
عادت می دهد که دیگر آهسته آهسته علاقه یی به ترک قفس نداریم و نمی داشته
باشیم … درست مانند این پرنده یی که هنوز در انتخابش متردد به نظر می رسد.
اما چیزی که به ما آدم ها شهامتِ شکستن این قفس ها را می دهد چه خواهد
باشد؟
این چیزِ با ارزش را اگر اسم ببریم (تغییر ) است. « تغییر» اتفاقی که اگر
بیفتد و برگردی و پشت سرت را ببینی با خودت خواهی گفت که چقدر در اشتباه
بودهای و ایکاش در آغاز بدون تردید اقدام می کردی.
حالا بر گردیم به ماجرای پرنده ی زیبا و قویی که قصه اش را ناتمام گذاشتیم
و اینک باید بدانیم کدام یک را انتخاب می کند پرواز یا ماندن در قفس را ؛
به معنای دیگر قفسِ امن و راحت یعنی « تکرار » را و یا آغوش پر هیاهو و
زیبای طبیعت را ، به معنای دیگر « تغییر » را.
ولی پرنده یکباره به پرواز آغاز می کند یعنی تغییر را بر تکرار ترجیح می
دهد. عقاب ها همیشه پرواز را انتخاب می کنند. چقدر زیباست این پرواز ،
پروازی که دیگر از شر قفس و از تکرار زندانی شدن به آن قفس نجات می یابد و
با این انتخاب شایسته آزادی را با گوشت و پوستش احساس می کند.
دانشمندی گفته است: « مراقب افکارت باش که باعث گفتارت می شود. مراقب
گفتارت باش که موجب رفتارت می شود. مراقب رفتارت باش که موجب عادتت می شود.
پس آن چه قابل تغییر نیست شخصیت توست. منظور این است که پیش از این که دیر
شود از قفس تکرار های بد خودت را آزاد کن و پیوسته آزاده باش. به امید آن
روز.
پایان
|