کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

             خالده تحسین 

    

 
آخرین ایستگاه انتظار

 

 


پرنده‌ی از دورها آواز می‌دهد
شمالی تندی روح درختان را،
آشفته می‌سازد
زنی لنگ لنگان از سایه‌ی دیوار بلند زمان می‌گذرد
ترانه‌خوانی با آواز جادویی نای
شعر غریبی را زمزمه می‌کند
کودکی زار زار می‌گرید
و دل من می‌لرزد
هیچ نمی‌توانم گریه‌ی کودکی را تاب بیاورم
برگ‌های درخت‌های ناشناخته، روی شانه‌هایم انبار می‌شوند
آیا چه زمانی بر من گذشته که چهار فصل سال، روی دوشم، آویخته؟
رهگذری سلام می‌کند، زبانش را نمی‌دانم
تازه‌مهاجری هستم بیگانه
بوی گیاه و گل
با روحم آمیخته و خوب می‌دانم هرکجای این دنیا که بروم، زبان گل و پروانه،
زبان نسیم و پرنده را
خوب می‌دانم
کسی پنجره‌ی را می‌گشاید
احساس می‌کنم با چادر من در گفت‌وگو است
می‌خواهم در سریع‌ترین قطار هستی بنشینم
و جایی بروم که عشق، آبادی باشد
و مهربانی، سرود آزادی
به انگشتر عقیق قدیمی در انگشتم می‌بینم
چقدر این رنگ را دوست دارم
گویی هنوز نگاه‌های ترا نهفته دارد
پاهای دردناکم را تکانی می‌دهم
هنوز تا آخرین ایستگاه انتظار،
فاصله باقیست.
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۴۶      سال نــــــــــــــــــوزدهم         قوس/ جدی     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی                 شانزدهم  دسمبر ۲۰۲۳