کی توانم زندگی بی نام دوست
کاش باد آرد به من پیغام دوست
در، اسارتگاه عشقش مانده ام
این منم افتاده ام در دام دوست
چون قناری می پرم تا دور دست
تا که بنشینم دمی در بام دوست
گاه برق و ابر و باران میشوم
تا ببارم بر تن و اندام دوست
می تپم چون موج های بیکران
تا رسم بر ساحل آرام دوست
خلوتی کو ؟ تا خیالش را برم
می کشم هر لحظه ی آلام دوست
صفیه میلاد
|