شانه زد کاکل ِ قشنگش را خویش را باز دید در شیشه
با دو انگشت ِ خویش تک تک زد با تمام ِ امید بر شیشه
خنده زد عاشقانه تصویرش یخنِ خویش را تکانی داد
لحظه یی بعد وقت ِ دیدار است : گفت این را به او مگر شیشه
لحظه یی بعد عطر ِ گیسویی در نفسهای کوچه میپیچد
...میدهد بازتاب ماهی را گل سرخی به دست هر شیشه
یک گرمب آمد و رسید آتش از هوایی که بوی باران داشت
سرنگون گشت سقف ِ شیشه گری رفت در قلب و در جگر شیشه
|