از سرم صد کلاغ پر زده است
دل و جانم نمای ویرانی
بیتو بر من سرم چه سنگین است
آه، حال مرا نمی دانی
من چرا دل به چشم تو بستم؟
حال و روزم دگر شد از عشقت
تو که ماندی قدم به زندگی ام
نبض من تند تر شد از عشقت
بر لبانم حروف نام تو است
وسط حرف میزنی لبخند
تا دگر تایپ میکنم نامت
حرف ها میکشد مرا در بند
بی تو تصویر سرد و خاموشم
که تلو خورده دست باد افتاد
در حقیقت به نام آزادی
تکه هایش به هر بلاد افتاد
سرطان شد بلای عشق تو یار
سگ چشمان تو کجا داند
عامل زخم های در زخمم
داغ در داغ تازه می ماند
صنم عنبرین
|