کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

              لیمه افشید

    

 
آخرین سلاح

 

 

خواب می‌دید رفته‌ای، خوابش از بلندای تخت‌خواب افتاد
داغ داغ اشک ریخت از چشمش، جای اشک آهن مذاب افتاد

باز خوابید، کودکی شده بود، تاب فرسوده‌‌ را سوار شد و
رفت، برگشت، رفت و بر که نگشت، به سر از اوج‌های تاب‌ افتاد

با متانت غروب می‌کردی، پشت بیضی جاده‌ها، پشتت
چشم چرخاند و آسمان چرخید، چشم را بست و آفتاب افتاد

شام پس‌کوچه‌های کابل را بوسه‌ای خواب دید روی لبش
دید برگشته‌یی و برگشته، آب‌هایش از آسیاب افتاد

تو نبودی و خوبی خنکت خارج از انتظار هستی بود
که توهم شدی و تصویرت، دانه برفی شد و در آب افتاد

غرق چُرت نبودنت با خشم دست بر آخرین سلاحش برد
مست بود آن‌چنان که از دستش، آخرین بوتل شراب افتاد


لیمه افشید

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۴۴       سال نــــــــــــــــــوزدهم        عقرب/ قوس     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی  اول نومبــــــر ۲۰۲۳