اوکه می خواست از خودش بشوی ، چه تقاضای مضحکی دارد
بر نمیگردد از تصور خود ، عشق «اما»ی مضحکی دارد
آخرین خندههای بعد از عید _ آخرین روزهای قبلش را
بار ها با خودش تجسم کرد ، دلخوشیهای مضحکی دارد
از پُل زندگی که رد میشد ، مثل هر بار چشمِ خود را بست
مثل هر بار چشم پوشی کرد ، چون که فردای مضحکی دارد
خوابهای که کرده دنبالش ، چقدر می روند و می آیند
چقدر می گریزد از خوابش ، بس که رویای مضحکی دارد
سالها میشود که میخواهد ، از غم زندگی فرار کند
باز هم قصد خودکشی کرده ، او که دنیای مضحکی دارد
#شمیم_فروتن
|