تمام واژگان شعر من، پیشات گروگان شد
شعور شاعری در پشت شهر شیشه پنهان شد
شعور شاعری در پشت شهر شیشه پر پر زد
سکوت زخمیاش آواز خلقِ خانه ویران شد
شبیکه در جهان کوچکاش چون برق رویدی
نگاه شوق و دلتنگی به چشمانش نمایان شد
تو آن ماهیکه وقتی در وجود شهر تابیدی
به یمن دیدنت دنیای تاریکم چراغان شد
نگاهات کردم و دریاچهای در باورم خندید
نسیم شعله ها آشفتهی آن چشم حیران شد
تو آن ابریکه سوغات بهاران در بغل داری
زمین خاطرم از خاطرت لبریز باران شد
تویی که شانههایت تکیهگاه بیکسی بودند
تویی که واژگان شعر من، پیشات گروگان شد
شکیلا شعله
|