همسویی، درنگ و تحلیل دو غزل از حافظ شیرازی و مژگان ساغر شفا، شاعرانی که
واقعاً دوست شان دارم.
حافظ شیرازی از بزرگترین غزلسرایان و یکی از مشهورترین چهرههای شعر و ادب
زبان پارسی است که برای خوانندگان و علاقمندان ادبیات آشناست. در تاریخ
ادبیات ما، زن ستیزی و نگاه ابزاری به زن، همواره یک پدیده مروج و مسلط
بوده است. نمونه های آن در سروده های بزرگانی چون: سعدی شیرازی، ابوالقاسم
فردوسی، حکیم ناصرخسرو بلخی و ... به تکرار آمده است: «زن
نو کن ای دوست هر نوبهار/ که تقویم پاری نیاید بکار». و یا : «زن و اژدها
هردو در خاک به/ جهان پاک ز این هردو ناپاک به». همچنین :«چو زن راه بازار
گیرد بزن/ و گرنه تو در خانه بنشین چو زن» و... این نوع نگاه جدا از حوزهی
ادبیات در قلمرو سیاست، اجتماع و اقتصاد نیز مروج و قابل استفاده بوده است.
در این میان زنانی نیز بوده اند که در برابر اینطور دیدگاه های زن ستیزانه
قد علم کرده و پاسخ داده اند که نمونه های آن را در اشعار شاعرانی چون
پروین اعتصامی، فروغ فرخ زاد، سیمین بهبهانی، مژگان ساغر، بهار سعید، مهتاب
ساحل، کریمه شبرنگ، خجسته الهام و... می توان
مشاهده کرد.
در اینجا می پردازم به مقایسه دو غزل از خواجه حافظ و مژگان ساغر که در
واقع ساغر در پاسخ به شعر حافظ سروده است.
در ابتدا باید بدانیم که این دو شاعر در کدام یک از ادوار تاریخ می زیسته
اند؟ تفاوت زمانی شان چقدر است؟ شرایط روزگار شان چقدر متفاوت است؟ محتویات
اشعار شان را چه چیزی تشکیل میدهد؟
کلید واژه ها: حافظ، مژگان ساغر، فمینیسم، زن، غزل، عاشقانه، حسادت،
پرسش، پاسخ.
در نخست حافظ شیرازی خواجه شمس الدین محمد ملقب به حافظ در قرن هشتم در
شیراز به دنیا آمد علوم متداول آن زمان را فراگرفته و از لحاظ مالی شرایط
خوبی نداشته و مدتی شاگرد یکی از نانوایی های محلهی شان بوده است.
اشعار حافظ چنان پرشور است و با مزه که شهرت جهانی دارد و شاید کسی در دنیا
وجود ندارد که به شعر و ادب فارسی علاقمند باشد و او را نشناسد.
در دوران زندگی حافظ، بهترین جا برای یک زن پستوی خانه بوده و حتی زنان
خودشان نیز این را پذیرفته و راضی بودند، اعتراضی نداشته و خود را مایملک
مردان میدانسته اند.
حال که بعد از هفت قرن، زنانگی و صدای بلند زنانه به اوجش رسیده است و
زنانی مبارز به این باور های نادرست اعتراض و بر علیه آن مبارزه کرده و
دیدگاه های خودشان را با ادبیات زنانه بیان میدارند. همان برخورد های
تبعیض آمیز سبب شده است که چنین نهضت های پرشور ایجاد شود؛ و یکی از دلایل
اصلی طغیان زنانگی خود مردان هستند، چرا که فکر تصاحب زنان را از روزهای
نخستین حیات با آنها رشد کرده و زنان بیچاره هم نتوانسته اند هیچ اعتراضی
بکنند، این مسأله در افغانستان بیشتر صدق میکند و دلیل سکوت زنان در قرون
متوالی ، قدرت و زور مردان بوده که خوشبختانه در این اواخر زنان هم حنجرهی
سکوت را بسته و صدای شان را رساتر فریاد زده اند.
مژگان ساغر شفا، یکی از شاعران برون گرا و آزاده است که پا به پای بدبختی
های زنان افغانستان شعر سروده و احساس زنانگی خود را علنناً در اشعارش
فریاد کرده است، به باور من، بانو ساغر چنین میپندارد که زن چرا باید مقید
باشد؟ چرا احساسات خود را زندانی کند؟ چرا فقط زنده باشد و چرا زندگی نکند؟
مژگان ساغر در سال ۱۹۷۷ میلادی در کابل به دنیا آمده است، جامعه ادبی و
فرهنگی کابل، با نام و اشعار مژگان ساغر کماکان آشنایی دارند، نسب او به
محمود طرزی پدر ژورنالیست افغانستان میرسد، از سال ۲۰۰۰ در هنگام حکومت
طالبان افغانستان را ترک کرد و در آلمان در رشتهی تربیت کودک درس خواند و
در حال حاضر معلم است.
ساغر از نبوغ سرشاری برخوردار است ، اشعار واقعاً زیبا و خواندنی دارد، و
یکی از شعر های پرمفهوم او در جواب غزل حافظ شیرازی است که مرا مجذوب خودش
کرد و بر آن داشت تا در موردش بنویسم و غزل او را با غزل شاعری به بزرگی
لسان الغیب حافظ مقایسه کنم.
حضرت حافظ سروده است:
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه؟
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساخته ای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای
قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای درانداخته ای یعنی چه
سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان
و از میان تیغ به ما آخته ای یعنی چه
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باخته ای یعنی چه
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار
خانه از غیر نپرداخته ای یعنی چه؟ (دیوان حافظ، غزل ۴۲۰ )
این غزل حافظ در بحر عروضی رمل مثمن مخبون اصلم با وزن عروضی (فعلاتن
فعلاتن فعلاتن فعلن) سروده شده است که هفت بیت دارد.
هرچند که معنای این ابیات را چیز دیگری نوشته اند؛ اما درست نیست که آن را
بپذیریم چون هر انسان از قدرت تفکر و ابراز نظر ویژه خودش برخوردار است و
توجیه اشعار شاعران مربوط خواننده و فهم و شعورش است.
به هر حال، حضرت حافظ وقتی که این شعر را میسرود، شاید فکرش را هم نمیکرد
که روزی، یک زن شاعر در پاسخش شعری با چنین وضاحت و صراحتی بنویسد.
قرن ها بعد از حافظ، یک غزل به جواب غزل و اعتراض حافظ سروده شده است که می
تواند پاسخ محکم و زیبایی به آن غزل حضرت حافظ باشد و خلاء هفت قرن بی پاسخ
ماندن این همه پرسش خواجهی شیراز را پر کند:
غزل مژگان ساغر در پاسخ به حضرت حافظ:
سورهی عشق تو از بر شده ام، یعنی این
شاعر خطهی خاور شده ام، یعنی این
با همین پیرهن ساده شدم محشر محض
دل نگه دار که دلبر شده ام، یعنی این
صورتم داغ، دلم تنگ تو و خواهش تو
عکس گل گونه اخگر شده ام، یعنی این
چشم وا کن که به دلخواه دلت سبز شدم
بهر تو، قامت دیگر شده ام، یعنی این
پای تا سر همگی شعله عشقم ای جان!
از تو صد چند بلندتر شده ام، یعنی این
برف هم هیچ مرا دور نسازد از تو
مرسل سرخ و معطر شده ام، یعنی این
حال من خوب نبد لیک پس از بوسه تو
خوب نه، یک کم بهتر شده ام، یعنی این
تو ز من دل نبری؟ هیچ نگو یعنی چه؟
سر بکش باده به ساغر شده ام، یعنی این! (تو را به سجده ای گل های سرخ می
خوانم، ۱۳۹۳ ،ص ۳۱) این غزل ساغر در وزن عروضی
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن و در بحر عروضی مجتث مثمن محذوف در جواب حضرت
حافظ سروده شده است که هشت بیت دارد.
وقتی که این شعر را خواندم به طرز و شیوهی عجیبی در دلم نشست و احساس کردم
که حافظ نیز انگشت به دهن نشسته و این شعر را از زبان خود ساغر گوش میکند
و به نشانهی تایید سر تکان میدهد.
حافظ این گونه منظورش را رسانده است:
« شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای / قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه؟ »
و مژگان ساغر چنین میسراید و میگوید: «گذشته از اینکه من «زن» وتو«مرد»
باهم برابریم، حتی از تو بالاترم،« پای تا سر همگی شعله عشقم ای جان! / از
تو صد چند بلندتر شده ام، یعنی این» ساغر، اوج احساس و غرور زنانگی را
فریاد میزند و در این بیت این احساس نمایان است. ز ن امروز فرق دارد، و آن
گوشه نشین همیشگی قرن ها نیست، زن امروز زن است و الزامی نیست تا خودش را
سانسور کند، زنان، امروز پشت هم اند و از چیزی هم نمی ترسند.
در افغانستان عزیزم نمونه های فراوان از زنانی داریم که خیلی وقت است ترس،
از آنها ترسیده، با وجود تهدید های زیاد بازهم زنان این خطه شجاعانه خون بر
کف دست دارند و پا به پای هم روانه اند و میروند و میرسند!
در یک جمع بندی کلی اگر بگویم: حضرت حافظ شاعر قرن هفتم هجری قمری غزل با
مزه و خوشایند اعتراض گونه سروده است که این غزلش از آغاز تا انجام با پرسش
ختم میشود و تا قرن بیست و یکم کسی به آن پاسخ نداده بود؛ اما خوشبختانه
مژگان ساغر شفا که از شاعران معاصر افغانستان است بعد از هفتصد سال برای
پرسش های مکرر حضرت حافظ، پاسخ های شگفت انگیز و مطابق حال و با مزه تر
ارایه کرده و حال این که چه پاسخی در خور و شایسته!
صاحبان شعر و احساس را درود!
نگارنده: سعیده سادات توکلی، کابل-افغانستان.
|