هزار و یک شب پر ماجرا در شهر رویا را
چه کردم تاج و تخت کاغذی در کودکیها را؟
کدامین باد از افسانهها نقش مرا برده؟
کجا گم کردهام شهزادهٔ شهر پریها را؟
زمان حال جاری در درونم کودکی مرده
بمان بازی کنم در داستانم نقش بابا را
زنان بیشماری در گلویم زار میگریند
زمین در زیر پایم میکشد غمهای دنیا را
کسی روح مرا از آسمانها میکشد سویش
چنانچه ماه سویش میکشاند موج دریا را
شبان دیرپا دارم فقط کابوس میبینم
گلوی کودکی افتاده در چنگ هیولا را
یوسف نوری
|