من “زندهجان”ی زیر آوارم
که بخت من روی گسل خفته
راهی ندارم غیر جان دادن
دنیا به من آش بدی پخته
دنیا که سازش سخت ناکوک است
هر تار او فریاد غم دارد
بازیگران صحنهٔ مرگیم
دنیای ما سر زنده کم دارد
من زنده جان مرده ای هستم
در زیر سقفی که سرم خورده
در انتظار آن”گدویی” که
سودای من را از سرش …برده
در انتظار آن طلوعی که
این مرده جان را زنده میسازد
در این نمایش نامهٔ غمگین
ختم قشنگی را میآغازد
گر چه که بستر بر گُسل دارم
من زنده جانم زنده میمانم
من خو به ویرانی ندارم نه
میسازم و سازنده میمانم
افسانه واحدیار
|