شب را سفید کرد و سحر را سیاه کرد
سقف آمد و دهانهی در را سیاه کرد
انسان بهانههای خودش را حساب داشت
دستی به صفحه |یا| و |اگر| را سیاه کرد
آیا، چگونه، میشود، اما، اگر، شود...
نامش حیات بود، جگر را سیاه کرد
پیراهن سفید یکی را سیاه کرد
پیراهن سفید دگر را سیاه کرد
پیراهن سفید دگر را سیاه کرد
روزت سیاه باد!
چه مهمانیایستی؟
که لطف تو دلِ چهقدر را سیاه کرد
در بستر و ملافهی خون خفت روستا
وقتی هرات، روی خطر را سیاه کرد.
|