کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

             خالده تحسین 

    

 
شبیه تو

 

 


چهارتا چراغ را کنارم گذاشته‌ام
ببین
قلبم چگونه می‌تپد
من،
شبیه پنجره هستم
بیا و بیداری آفتاب را از نگاه من بخوان
بیا و با پرنده‌ها
در کنار من قصه کن
بوی هوای تازه
بوی عشق
بوی انتظار
با من آمیخته است
من،
شبیه باغچه‌هستم
سبز
پر ثمر
و مهربان
بیا و خوب‌ترین میوه‌ی هستی را
از دستان من بردار
من‌
شبیه باران هستم
بی‌قرار،
پاک
و بخشنده
بیا که غصه‌هایت را
شست‌وشو دهم
و آرامش غریبی را
هدیه‌ات کنم
عمری از کنار هم بی‌تفاوت گذشتیم
من،
شبیه همان کوهی هستم
که تو می‌توانی
استواری‌اش را شعر بخوانی
و درج دفتر دخترکان ساده‌ی روزگار، کنی
دلم می‌خواهد
تصویر بزرگ عشق و عاطفه را
در خیابان نامهربانی‌ها
بی‌آویزم
و زنگ همه مدرسه‌ها را
بنوازم
من،
شبیه آخرین روزهای تابستان هستم
که دوستداران آفتاب
تجلیل‌اش می‌کنند
به او
پناه می‌آورند
و آخرین سروده‌های داغ شان را
به گوش او
زمزمه می‌کنند
من،
شبیه تو هستم
تنها
آرام
و دیوانه
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۴۱        سال نــــــــــــــــــوزدهم        میزان     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی     اول اکتوبر ۲۰۲۳