هوا کمی متمایل بسوی تاریکی
هوا کمی متمایل بسوی باران بود
میان مشتش از خشم گرم/تر میشد
تپانچهای که به زیر حجاب پنهان بود
سه تا گلوله درون خشاب میماند
فشنگ اول، چون سوختی جوانیام
فشنگ دوم، در را بروی من بستی
فشنگ سوم، کافیست مهربانیام
زنی میانهی صف ایستاد و دید دقیق
و چند ثانیه یک دود در فضا پیچید
سری، دهانی، قلبی هدف گرفته شد و
صدای شلیک ناگاه در هوا پیچید
سرش، چرا که در فکر «بردهداری» بود
دهان، چرا که فرمان «حبس» ما را داد
دلش، چرا که یک «بمب» بود و خنثی شد
چقدر رنج به یاس و شمیم و سارا داد
برای ثانیهای شد زمان سلوموشن
شیار خونی برروی پیرهن افتاد
صدای شلیک با انعکاس برمیگشت
و نعش ملا در پیش پای زن افتاد
نه! اتفاق نیفتاده است این صحنه
هنوز ملا مشغول وعظ و نفرین است
هنوز در قفس سینهی زن قصه
شتکشتکزده ماهی سرخ غمگین است
و شعر بالا محصول ذهن یک مرد است
پر از خشونت و نامهربانی و تیزی است
بخاطریکه زن قصه در خیالاتش
به فکر پیروزیای بدون خونریزی است
تو هم به فکر فرو رفتهای نمیدانی
کدام دوست ترا قطعه قطعه کرد کدام
در آیینه زدهای زل دچار تردیدی
کدام بخش وجودت زن است و مرد کدام
رامین مظهر
|