چه به روزگار خودت آورده یی
تابوت خفته ی اوهام بسیار سال !
مشت ، جای بوسه
بر دهنت شکنند
دندان ، جای نان .
خاکستر داغ حسرت
درنشینگاهت
گرفتار در عفونت تاریخ
شهوت عقیم
مغضوب آفتاب
غیر مغضوب علیهم !
چه سبکسار می خوانی
دژنام هفتاد و دو ملت و تبار !
***
کنار مجمر حقیر بیابان
شمشیری به پهنای عالم نهاده
خواب نمای بعثت فتح عظیم
سودا زده ی بارگاه و دیهیم .
گورکاو فصل اموات
برخاسته از نسیج نفرت و نعره
خو گرفته به هوای شکستن
خویشتن
خویشاوند
مرده خوار درگاه تاریکی !
چه به روزگار زاد و زن آوردی ؟
***
فر فره ی باد بی نشان
پیچیده در بال درفش سفید
" معلقه ی هشتم " (۱)
رپ رپه ی طبل رحیل
" حمله شیران عَلم " (۲)
" حجت قاطع " خنجر (۳)
برگلوی اضطراب جهان
جولان تمساح مست
در نیستان جیحون
اوراد خون و افسون .
***
از دور ، از نزدیک
از افق روبرو
ابر بی باران
سمفونی مرده گان (۴)
حریق گل سرخ
خاکستر انار
اما ، بی قرار
نوباوه ی سیب سبز
در گهوار شاخ
می جنبد سبکسار
به دیدار!
اشاره به معلقه های هفتگانه ی شعر عرب قبل از اسلام
این همه شیران ، ولی شیر علم
حمله شان از باد باشد دم به دم
" مولوی "
خواجه نظام الملک ، وزیر سلجوقی
عباس معروفی ، نویسنده
باباکوهی
اگست ۲۰۲۳
|