این همه ساده یکی در تن تو جان باشد
ساقه باشی و گیاه _عشقه پیچان باشد
باهمی مثل تن و پیرهن دلخواهش
ساده، مشکی و بلند، نازک وعریان باشد
تا کجا دست خودم باشد و عاشق نشوم
تا کجا عشق گنه بوده و پنهان باشد ؟
عاشقی در همه جاه مرز ندارد، حتی
عرِض این فاصله گر کابل و تهران باشد
یک نفر مثل خودت ، مست نگاهی بشود
یک نفر مست تو بی ویسکی و قلیان باشد
یک نفر با همه ی بودو نبودش امشب
به همه بودو نبود تو پریشان باشد
یک نفر مثل خودت تا دل شب گریه کند
یک نفر مثل خودت عاشق باران باشد
بعد یک فصل زمین خوردن و سرما خوردن
روی هم رفته در آغوش تو مهمان باشد
تو از این حادثه در عشق پناهنده شوی
مثلاً این همه تقصیر زمستان باشد
پژمان پژوهش
|