ای که نا بینا نمودی چشم بینای مرا
دیدهٔ دیگر کَرم کن قلب شیدای مرا
مردم چشم مرا حیف از انداختی
داغ نومیدی نمودی مردمی های مرا
کور کردی ای سر و سردار خوبان چشم من
احتیاج دست مردم ساختی پای مرا
چشم خود قربان چشمان تو کردم عاقبت
از من ای مردم که خواهد گفت لیلای مرا
ای که چشم خود به راه انتظارت باختم
بعد از این ازعین الفت کن تماشای مرا
دیده اش پر آب خواهد شد ندانم ای خدا
یار اگر روزی بخواند شعر زیبای مرا
«شایقت» را از جمال خود نسازی بی نصیب
کن قبول بزم نازت این تمنای مرا
|