ترسیده بودم از خودم از ابر از طوفان
میریخت روی شیشهی تنهاییام باران
در من هیولایی ملال آور ملال آور ...
در من هیولایی که گاهی میشود پنهان
در من هیولایی که با دستان غمگینش
روزی فرو میریزد از چنگال او زندان
در من هیولایی که بیمار است و تب دارد
آغوش من یخ بسته در آغوش تابستان
کز کرده بودم در تن غمگین تنهایی
میریخت روی شیشهی تنهاییم باران
شمیم_فروتن
|