زرگترین مشکل ما این نیست که پاکستان از دو سال به اینسو در کشور ما
اربابی میکند. افغانستان در طول تاریخ خود بارها و بارها زمامدارانی را
تجربه کرده است که توسط قدرتهای خارجی به قدرت رسیدهاند و مردم را گروگان
گرفته اند. فرهنگ شاه شجاعیزم ریشههای عمیق در تار و پود ما دوانده است.
بزرگترین مشکل ما هم این نیست که طرفداران طالبان، به خصوص پشتونیستها
حقارت بردگی پاکستان را قبول دارند، اما حاضر نیستند تا با دیگر اقوام
افغانستان بهحیث هموطن زندگی کنند.
بزرگترین مشکل ما این است که ما در طول این دو سال موفق نشدیم تا بدیلی
برای طالبان ارائه کنیم. بدیل طالبان به هیچگونه نمیتواند داکتر عبدالله،
امر الله صالح، احمد مسعود، کریم خلیلی، محمد محقق، عبدالرشید دوستم، حامد
کرزی و یا داکتر اشرف غنی باشد. آزموده را آزمودن گناه است. یگانه بدیل
میتواند نیروهای دمکراتی باشند که با حفظ حرمت همهی باشندگان کشور، حکومت
مردمی تشکیل بدهند. دمکراسی و رجوع به خواست مردم، یگانه راه حل است. این
را همه میدانیم. اما مشکل ما در این است که دمکراسی نیاز به دمکرات دارد و
ما شاید هرچه داشته باشیم، به جز دمکرات.
کشوریکه از 50 سال به اینسو در بحران به سر میبرد، چگونه نیروهای دمکرات
تولید کند؟ ما افغانها/افغانستانیهاییکه در کشورهای غربی زندگی میکنیم،
اکثراً به اندازهی دچار فقر فرهنگی و عقدههای مهاجرت هستیم که به جای
اینکه از تجارب کشورهای میزبان بیاموزیم، بیشتر در دامن قوم و قبیلههای
خود پناه برده ایم. عمدهترین کار برای اکثریت ما، نوشتههایی است که
روزانه در فیسبوک عرضه میکنیم. افغانها/افغانستانیهاییکه در داخل کشور
و یا کشورهای همسایه زندگی میکنند، کمتر شرایط این را دارند تا مشق
دمکراسی کنند؟
پس راه حل چیست؟ اینکه یک کشور خارجی دیگر بیاید پاکستان را از افغانستان
بیرون بیندازد و قدرت را برای ما تحفه بدهد تا ما به ضم خود مردم را گروگان
بگیریم که نمیتواند راه حل باشد. 50 سال است که این تجربه را داریم. جز
ویرانی چه دستآورد داشته ایم؟ راه حل میتواند این باشد که ما به خود اتکا
کنیم، به خواست مردم خود، به خواست تمام باشندگان کشور. راه حل میتواند
این باشد، درک کنیم که آرامش کل در گرو آرامش فرد و آرامش فرد در گرو آرامش
کل است.
راه حل این نیست که در مقابل پشتونیزم که باعث تباهی افغانستان شده است
تاجیکیزم، هزاره ایزم و غیره را قرار بدهیم. ما همه شهروندان یک سرزمین
هستیم. همه حق زندگی در این کشور را داریم. شاید با درک این مطالب بتوانیم،
هر کدام نظر به امکانات مان، سطح دانش خود را بالا ببریم، میزان فقر
فرهنگی، یعنی جهالت مانر را کمتر بسازیم و بالاخره خود را از حقارت بردگی
کشورهای خارجی و فاشیستهای داخلی نجات بدهیم.
|