تا که شب میرسم به دستانت ، تا که شب غرق ماجرا هستی
من در آغوش تو رها هستم ، ُتو در آغوش من رها هستی
دست هایت به دست هایم ده ، تا به آغوش تو پناه ببرم
بنده ات بودم همچنان هستم ، بنده ات بوده ام خدا هستی
شب به آغوش تو خلاصه شود ، بوسه و قصه وهم آغوشی
باتو یک تن شوم که میدانی ،تو کجا از تنم جدا هستی
دو تن خسته از تمام جهان ، ناگهان تا ابد به هم برسند
من به تو، تو به من ادابکنی ، چقدر خوب و دلربا هستی
چقدرلحظه ها عوض بشود ، تا نفس میکشی به پهلویم
تا نفس میکشم به پهلویت ، نفسم هستی و هوا هستی
مگذرم از تمام ممنوعات ، چون حوا در بهشت لب هایت
منشای هر قدر گناه هستم ، منشای هرقدر گناه هستی
پژمان پژوهش
|