بهتر و بجاتر از این
وقتی برای خودی نشان دادن
و زمانی بالغ تر از این
برای مصاف نیست ، نبوده ست !
تسلیم را بخاک بسپار
از طاعت روی بگردان
تا ممکن است بغاوت کن
تا می شود خلاف
شمشیرِ بی غلاف را از رو ببند
غفلت را غلاف کن
کفتار ها طوماری طویل
برای غارت
و رسم های خاص
برای تسجیل سفاهت
و تسلیخ «کرامت»
-البته این استعاره ی آزادی ست-
در بند کرامت نباش
آزاد اگر نباشی
بر هر کرامتی بشاش
این کفتار ها ؛
گفتار شان وقاحت
کردار شان کریه
رفتار شان سفاهت
با زنگار چهارده سده ی مخوف
تنها به رنگ ،سبز است !
از کهنگی کپک زده اند این ها
از پلیدی به عفن مومن اند
و چنان موهن
که هیچ کلامی را
یارای تدوین
کار نامه ی شان نیست
قطب قافله ی این وحوش
استر های خود را از دُم گرفته
ببارگاه دقیانوسی خیالی
به مقعد تاریخ
هدایت می کند
ره را بر ایشان دوزخ بساز
خلاف کن
بغاوت کن
شمشیر بی غلاف را
از رو ببند
غفلت را غلاف کن …
آرش آذیش
|