آمدی که طالع و بخت بلندم بشگفد
شعر تازه از لبان توپسندم بشگفد
سر رسیدی چون نسیمی بر حوالی مان که تا
باغ نارنج از تموز سینهبندم بشگفد
کاش در یک حال بهتر آشنایت میشدم
تا دلت از دیدن زلف کمندم بشگفد
هرکجا با هرکه باشی شادیام را پاس دار
خنده کن تا که بهار از بند بندم بشگفد
گرچه زخمم میزنی چون سرزمینت تلخ تلخ_
شیره شیداییات از هیرمندم بشگفد
دست در این دستهای خالیام بگذار یار
تا دلی که جز تو از هرجای کندم بشگفد
بیخیال عرف و شرع و شر بشین با من مگر
از گریبانم زن لوس لوندم بشگفد…
|