جریانات و وقایعکه در طول تاریخ در کشور ما اتفاق افتاده و اکثرن سبب تغیر
و ایجاد تحول شده چه نیک و چه زشت در خور تعمق و تامل است از آنجمله یکی هم
کودتای ۲۶ سرطان تحت قیادت سردار محمد داود خان است . داود خان انسانی بود
پاکنفس و علاقهمند پیشرفت کشور, از کارکرد های مثمر دوره زمامداری اش
میتوان از نهضت نسوان و ایجاد چند پروزه ی دیگر نام برد . و اما اگر متوجه
روی دیگر سکه شویم واقعبینانه و با اتکا به اسناد و مدارک قضاوت کنیم و
صرفن محو محاسن ایشان نشویم خواهیم دید که ایشان انسانی بود خود رای , خود
کامه و مستبد و در هر حال باید حرف اول را خودش میزد و هیچگونه انتقاد را
بر نمیتافت و با آنانیکه موافق نظر و هم رای خودش نبودند خیلی جدی و
عنودانه بر خورد میکرد اگر کمی به دوره صدارتش بر گردیم بنا به شهادت تاریخ
میبینیم که تمام آزادی هایراکه شاه محمود خان به مردم داده بود از بین برد
مانند لغو اتحادیه محصلین و اخراج یک تعداد از فعالین ان از دانشکده ها ,
غیر قانونی اعلان کردن جمعیت های ویش زلمیان , وطن و ندای خلق و زندانی
ساختن سران و اعضای بر جسته ی جمعیت های مذکور و مصادره کردن جراید ایشان ,
انتصابی ساختن وکلای بلدیه و مداخله ی مستقیم در انتخابات پارلمانی, زندانی
ساختن عبدالملک خان عبدالرحیم زی و یک عده دیگر از آزادی خواهان و مشروطه
طلبان برای سالیان متمادی که حتا بمرگ یک عده تمام شد به جرم اتهام کودتای
که هرگز حقانیت ان ثابت نشد ( کودتاهای نام نهاد نوشته ی محترم نصر مهرین )
و امثال این اعمال که روز بروز سبب ایجاد ناراحتی و نا رضایتی مردم میشدو
خواسته ی ایشان این بود که دیگر وقت ان رسیده تا حکومت از سلطنت جدا گردد
تا همه در قدرت خود را سهیم بدانند . در نتیجه شاه هم که از موجودیت او
خسته شده بود با این پیشنهاد موافقه و برای اولین مرتبه یک شخص غیر پشتون
را ( دکتر محمد یوسف خان ) به مقام صدارت گماشت .قانون اساسی جدیددر سال
۱۳۴۳ ترتیب و تدوین شدکه در نوع خود بهترین قانون اساسی در منطقه بود بدین
ترتیب طبق ماده ۲۴ دست داود خان از مقام صدارت و وزارت برای همشه کوتاه
شد.متاسفانه این امر برای شخص خودکامه ای چون داود خان خوشایند نبود چون
انتظار یک چنین امری را نداشت . دوره دهه ای دیمکراسی نو پا با آمدن و رفتن
چندین صدراعظم با کودتای نظامی داود خان به پایان رسیدو گویا نظام شاهی به
جمهوری تبدیل شد و در واقع صرفن اسم تبدیل شد و ایشان به چوکی ریاست جمهوری
تکیه زدند و دموکراسی قبلی را قلابی خواندند .
حال سوال اساسی اینجاست که داود خانیکه از سن ۲۱ سالگی به مناصب مختلف
دولتی انتصاب و در سن ۲۴ سالگی به رتبه ژنرالی رسیده بود و فعلن به سن
کهولت رسیده بود چرا باز برای رسیدن به قدرت دست به کودتا زد .یقیننن
انگیزه اش در این راه موجودیت ماده ۲۴ قانون اساسی و کوتاه شان دست شان از
قدرت و گرفتن انتقام از ظاهر شاه بود و بس. و جالب اینکه این عمل خود را
خدمت به مردم و آوردن دمکراسی واقعی عنوان کردند در حالیکه با رویکار آمدنش
جراید ملی مسدود شد آزادی های نسبی گفتار و نوشتار دوره قبلی از بین رفت
زندان هایکه در دوره قبلی بکلی خالی از زندانیان سیاسی شده بود یکبار دیگر
پر از زندانیان سیاسی و دیگر اندیشان شد .کودتای سرطان رخنه ی سرکوب های
مخالین و دیگر اندیشان را باز کرد که در صدر این سرکوب ها از بین بردن و
کشتن میوندوال و یک عده اشخاص بیگناه و وطنپرست به اتهام کودتایکه هرگز
حقانیت ان ثابت نشد قرار داشت .داود خان خصلت دیکتاتوری را از عم خود سردار
محمد هاشم خان به ارث گرفته بود هر زمانیکه میخواست مخالفین خود را از بین
ببرد مهر کودتا را به ایشان میزدو این عمل را خیانت ملی میخواند (اما کسی
نبود که از ایشان بپرسد که شما که از کورس چند ماه ای عسکری فارغ شدید و
بنا به رسم معمول سوگند وفاداری به شاه را ابراز نمودید و اما خود تان در
شب تاریک دست به کودتا زدید آیا این عمل شما خیانت ملی نبود ؟) مثال زنده
ای ان در دور صدارتش به زندان انداختن عبدالملک خان عبدالرحیم زی وزیر
مالیه اش بدون اثبات جرم و یک تعداد روشنفکران و مشروطه خواهان در شرایط
دشوار کوته قفلی برای سالیان طولانی و در دوره ریاست جمهوری شان از بین
بردن میوندوال و یک عده دیگر. ( به کتاب جفای بزرگ نوشته محترم داود ملکیار
و کودتا های نام نهاد نوشته محترم نصیر مهرین رجو ع شود ). اگر خود داود
خان قسمیکه ادعا میکرد واقعن خواهان ترویج دیموکراسی و اصلاحات بود پس چرا
با دکتر یوسف خان که سالهای طولانی وزیر کابینه اش و یک شخص نیک نام و صادق
بود همکار نشد و در پهلوی او برای استحکام دموکراسی نو پا تلاش نکرد. اما
بر عکس از هیچ عملی برای ایجاد موانع در راه تطبیق قانون اساسی و تخریب
دموکراسی نو پا و بد نام ساختن دهه ی دموکراسی دریغ نکرد چون هدف شان کنار
زدن شاه و ایجاد دیکتاتوری زیر نام دموکراسی بود. برای پیاده نمودن بر نامه
هایش از همه امکانات مالی و نفوذ سیاسی اش کار میگرفت برای اثبات این امر
به صحبت های مرحوم جنرال نذیر کبیر سراج توجه کنید ( صفحات ۵۲ و ۵۳ کتاب "
رویداد های نیمه ی اخیر سده ی بیست افغانستان " )ایشان مینویسند که من با
خویشاوندی که با جنرال متقاعد محمد رسول خان رئیس اسبق اداره ضبط احوالت
داود خان داشتم این امکانات میسر شد تا مکنونات قلبی او را کاویده و بیرون
بکشم از او در باره داود خان و نیاتش پرسیدم . برایم چنین گفت : بعد از
انفاذ قانون اساسی , محمد داود خان مرا به منزلش خواسته , بعد از صرف چای و
صحبت در باره ی موضوعات روز و اوضاع کشور , مقصد اصلی اش را چنین بیان داشت
که : " مبلغ پنج ملیون افغانی نقد حاضر است , به اختیارت میگذارم . توسط ان
اشخاص مانند مجید کلکانی , ببرک کارمل سید ظاهر و یک عده از وکلای چپ گرا
را تشویق نمایی که در داخل مملکت و مجالس ولسی جرگه بی نظمی و هرج و مرج
بوجود آورند ." من پولش را قبول نکردم , اما گفتم این کار را میکنم و به
وعده ی خود وفا کردم . امروز از این کار خود پشیمان هستم .
داود خان متاسفاه حاضر به مصالحه و همکاری با هیچ گروهی نبود مگر آنکه خودش
در راس قرار میداشت و همه امور باید طبق خواسته ی خودش انجام میشد در غیر
ان چه مصیبت ها که برپا نمیشد . دکتر عبدالقیوم خان برادر داکتر عبدالظاهر
خان در یادداشت های خود ( منتشره ی شماره های ۱۱۵ و ۱۱۶ مجله آیینه ی
افغانستان )مینوسد که : "هر باریکه به دیدن داود خان میرفتم حرف اولش این
بود که " یا میسازمش یا تکه تکه اش میکنم ." منظورش افغانستان بود , در یکی
دو سال اخیر دوره ی صدارتش این عبارت را خیلی جدی بیان میکرد , از وضع روحی
اش چنان استنباط میشد که انانیتش میخواست مملکت را "جور کند " ولی ان غریزه
ی دیگرش ,ان غریزه ی کشنده ترش در کمین بود تا تکه تکه اش کند ." متاسفانه
دیدیم که با ذهنیت خود بزرگ بینی و دیکتاتوری , ساخته اش نتوانست اما تکه
تکه اش کردکه تا به امروز جمع نمیشود. داود خان برای حل قضیه ی پشتونستان
هیچ برنامه ی دقیق و واقعبینانه ای اراهه نکرد بلکه منظورش از این تبلیغات
تحکیم موقف خودش در داخل خانواده ی سلطنتی , حکومت و مردم بود و بدین وسیله
میخواست خود را به حیث شخصیت ملی و ناجی پشتون ها معرفی کند و با این سیاست
میخواست طرفداری پشتون های قومگرا را با خو د داشته باشد, بدین منظور با
تصمیم احساساتی تا سرحد سفر بری در مقابل پاکستان پیش رفت که متاسفانه هیچ
سودی ببار نیاورد ولی در مقابل صدمه ی سنگینی به دهاقین و زارعین وارد شد .
داود خان خودش یک کمونست نبود اما برای به قدرت رسیدن و تطبیق پلان های خود
از کمونستان خلق و پرچم استفاده کرد اما دیری نپایید که یک عده از ایشان را
از وظیفه سبکدوش و یک تعداد دیگر را که از دوستان نزدیکش بودند روانه ی
سفارت ها کرد , با گرفتن وعده ها ی چرب و نرم از طرف شاهان ایران و عربستان
روابطش با اتحاد شوروی به سردی گرایید ولی عواقب این سیاست نا عاقبت
اندیشانه اش را نتوانست درک کند و بیلانس روابط سیاسی با همسایه هارا
نتوانست تنظیم و حفظ کند از نفوذ عوامل اتحاد شوروی در داخل اردو و کشور
بکلی غافل شد و در نتیجه همان چپی هایکه در بثمر رسانیدن کودتای خودش رول
داشتند حالا بر علیه خودش دست به کودتا زدند و نتیجه ی این غفلت سبب کشته
شدن خودش , اعضای بیگناه فامیلش و تباهی کشور شد . متاسفانه عشق به قدرت و
خود بزرگ بینی دلیل اصلی نا کامی سیاست های او و ایجاد فاجعه ی افغانستان
شد .
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را سند و دفتری و دیوانیست
تبصره : این نبشته صرفن بحر را در کوزه گنجانیدن است و نمیتواند جوابگوی
همه سوالات باشد. یار زنده و صحبت باقی .
" اسد شامل "
|