زور مهتاب را نداشت
خورشید هم جیز بود
اهرام مصر را
دانه دانه برداشت
بفرقم کوبید
آخ نگفتم
می گفتند ؛
کمر چهل کوه را شکسته
باورم نمی شد
وقتی یک سلسله کوه را
برداشت و بفرقم زد باز هم
باورم نشد
و باز هم آخ نگفتم
شتاب ات را برای رفتن نمی فهمم
آن که بتو گفته
شنیدن هذیان زیان دارد
بگمان غالب تب داشته
چند تا شب برایت قطار کنم
که آسوده تر بخوابی
این بی تابی ات
با این شتاب خرگوش ناک
سرم را به سنگ خواهد کوفت
بنشین باهذیان عادت می کنی
می خواهی باور کن
می خواهم نه
هذیان زیانی ندارد
تو اگر بروی هم
من هم
نمی روم
شاید هم نروم
نمی دانم !
شاید هم …
آرش آذیش
|