شاعری یعنی که هر شب غصه را مهمان کنی
اشتباهات کسی را در خودت جبران کنی
شعر های کهنه ات را در میان بسترت
هر نفس در خاطرت آورده و گریان کنی
شاعری یعنی که یک شب با تمام خسته گی
در خیالاتش خودت را تا سحر عریان کنی
شاعری یعنی که او در بسترت خوابیده است
حال هرچی را که داری از خودش پرسان کنی
شاعری یعنی که دستت تا به دستانش رسد
شاعری یعنی که تا پیش خدا عصیان کنی
دست در دستش سپاری یک طرف گیسو رها
یک طرف رقصی که با او در دل میدان کنی
شاعری یعنی کویر خشک را باران رسد
گوشه ی بنشسته باشی حال _ماهیان کنی
شاعری یعنی خدایا میشود یک نیمه شب
از برای ماهیان تشنه ات باران کنی ؟
پژمان
|