من زنده ام
با گلوله یی در قلبم
دونده یی
در اطراف دیورند
مرز ها زنده بودنم را به رسمیت نمی شناسند
به نیم روز میروم
نیم خاكستر
نیم آتش
مرزبان یرانی
شلیک دیگریست
و
خون بهای من
آبی ست كه گلوی هریرود را میفشارد
من زنده ام
از دریاها عبور میکنم
از دشتها
از سیم های خار دار
از دهان سگ های گرسنه میگذرم
مینشینم روبروی مامور اداره ی پناهندگی
نگاهم نمیکند
شلیک نمیکند
من را در یک عدد هشت رقمی خلاصه میکند
صفر
پنج
هشت
چهار
دو
دو
دو
میدوم
در شش جهت …
یست
اعداد از من میریزد...
من بدون سرزمینم هرگز زنده نبوده ام !
سمیه رامش
*-این شعر برگرفته از دفتر شعر زن ، زندگی ، آزادی
است که چندی قبل به دو زبان انگلیسی و هلندی در کشور هالند منتشر شد!
|