لبریز شور و حالِ هوای بهاریام
در آسمان روشن چشمت قناریام
بانوی ماجرای غزلهای عاشقم
یعنی نماد محکمی از استواریام
روح بلند و سرکش و آزاده در من است
دنیا نداشت گرچه سر سازگاریام
خورشید هم به نوبهی خود غبطه میخورد
بر روشنیِ کُرتهی آیینهکاریام
یکشادیان غزل به دلم موج میزند
تصویر خونچکانِ غم و بیقراریام
جز با جنون بوسهی تو وا نمیشود
این راز سر به مُهر لبانِ اناریام
میبوسم از لبان تو شعر نگفته را
من، دوستدار لهجهی قندِ مزاریام
آرامشم به «بیقِنِ» تو، میخورد رقم
قشلاقیِ قشنگِ تواَم، یارِ «شاری»ام!
اندازهی تمام جهان دوست دارمت
اندازهی تمام جهان دوست داریام؟
لیلی غزل
|