آخرین ایست رسید
و قطار
راهی دهکده فاصله هاست
و اما
ای کاش،
قسمت باشد
تا دگر باره
پس این کوه و درخت و دریا
فرصتی دست دهد
تا ترا پای چناری بینم
ایستاده
لب یک جاده به درازای زمان
واگن ات بشکسته
و من از راه رسم
و تو با حیرت و آه
بگویی:
" این تویی تو؟
تو کجا و من و این جاده کجا؟"
و من از دیدن تو
لب به لبخند زنم
و بگویم،
"آری دوست!
یادت است
سفر نیمه تمام؟"
و اما حالا،
از همین نقطه
بگردد آغاز
سفر تازه نفس.
با کتابی و دلی
و قولی محکم ..
همسفر باش تو این بار مرا
تا برانیم و بخندیم و بگوییم
از هر چه گذشت
چشم ها را
بهر بهتر دیدن
بهر لمس اکنون
اندکی بسته کنیم
و با دل هامان
به سخن پردازیم..
کاش آن دم،
کل دشت های جهان جاده شوند
جاده ای دور و دراز ...
-
دینا امین
|