امروز ۲۶ سرطان سال ۱۴۰۲ مصادف است با پنجاهمین سالگرد کودتای ۲۶ سرطان
۱۳۵۲
با وجود آنکه در دههٔ قانون اساسی، مردم خصوصا” جوانان و سیاسیون کشور، از
یک طرف خواستار تطبیق عادلانهٔ قانون بودند و از دخالت شاه و حلقات نزدیک
به سلطنت، در کار حکومت ها انتقاد می نمودند، از طرف دیگر، محافظه کاری شاه
و عدم قاطعیت در تصامیم، به شمول خود داری از توشیح قانون احزاب، رکود
اقتصادی، بیکاری و غیره، سبب نارضایتی روز افزون مردم شده بود، اما اگر از
انصاف نگذریم، و به اساس اخبار مبالغه آمیز مخالفین قضاوت نکنیم، همان
دیموکراسی معیوب با تمام نواقص و کوتاهی های آن، صد ها مراتبه بهتر از نظام
های استبدادی و دیکتاتوری یی بود که بعد از آن در وطن حاکم گشت.
به عبارهٔ دیگر، چارهٔ یک دیموکراسی معیوب، کودتا نبود، بلکه مبارزه پیگیر
برای ریفورم و اصلاح آن بود که متأسفانه به اثر بی حوصله گی ها، انحرافات
سیاسی و دسایس، آن موقعیت و چانس از دست رفت.
باید اذعان نمود که در دههٔ دیموکراسی، با وجود سر و صدا های مخالفین و
فعالین سیاسی، اشخاص با تجربه و با کفایت در صدر امور قرار داشت و با وجود
ضعف اقتصادی، اوضاع مملکت به آهسته گی به طرف اصلاح و ریفورم در حرکت بود و
مردم تدریجا” با دیموکراسی و آزادی های اجتماعی، بلد می شدند، که بدبختانه
ناباوران به دیموکراسی، این پروسه را برهم زده و از مسیر مسالمت آمیز، بسوی
غصب قدرت از راه توطئه و زور، منحرف ساختند.
از طرف دیگر باید گفته شود که تبلیغات نادرست و مبالغه آمیز در مورد فساد
اداری در آن دوران و یا عیاشی پادشاه، هم از ریشه دروغ و بی اساس بود و
توسط مخالفین دیموکراسی دامن زده می شد، و یک تعدادی که در آن سال ها خورد
سال بودند، همان تبلیغات را امروز بدون دقت تکرار می کنند.
باید اضافه نمایم که با وجود وضع اقتصادی ناگوار، خشک سالی متواتر و قحطی
ناشی از آن، ادعای “فروش فرزندان دلبند در بازار ها توسط مردم سمت شمال و
مرکز کشور” یک اتهام کاملا” مبالغه آمیز بود.
اگر کدام کسی در آن روزگار، از فقر و ناداری و بی نانی اولاد ها گفته باشد
که:(حاضرم برای نجات اعضای فامیل، یکی از اولاد هایم را بفروشم)، غیر قابل
باور نیست، اما اگر تصور کنیم که این عمل بصورت یک فاجعهٔ اجتماعی به وقوع
پیوسته، و صد ها یا هزاران طفل به فروش رسیده است، معلوم می شود که از
واقعیت ها بی خبر بوده و تبلیغات طرفداران کودتا را، بدون کم و کاست قبول
کرده ایم.
بیائید برای یک لحظه از خود بپرسیم که تعداد فرزندان فروخته شده چند نفر
بودند؟ چگونه و در کجا بزرگ شدند؟؟ و بلآخره سرنوشت شان چه شد؟؟؟ فرزندان
آدم، مانند ملخ نیست که بدون نام و نشان سر به نیست شوند.
اینگونه تبلیغات که بیشتر توسط کمونیست ها دامن زده می شد، به اضافهٔ
بیکاری و تنگدستی مردم، نارضایتی ها و تبلیغات روز افزون دیگر، زمینه را
برای مخالفین شاه و قانون اساسی، که داؤد خان در صدر آن لست مخالفین قرار
داشت، مساعد ساخت تا دست بکار شوند و از راه توطئه برای غصب قدرت اقدام
نمایند.
با وجود آنکه داؤد خان شخص ترقی خواه بود و صفاتی خوبی هم داشت ولی یکی از
خصوصیات منفی او، قدرت خواهی و انحصار قدرت بود که بلآخره او را به طرف غصب
قدرت از طریق دسیسه و توطئه کشاند.
لذا کودتای سرطان نه تنها رخنهٔ کودتا ها را باز کرد، بلکه رخنهٔ سرکوب های
مخالفین و دیگر اندیشان را بعد از دههٔ دیموکراسی باز کرد و در نتیجه،
مهاجرت ها، مقاومت ها و افراط گرایی های مذهبی را سبب گردید که عاقبت آن تا
آنروز دامنگیر ملت بیچاره و مظلوم افغانستان می باشد.
در صدر سرکوب ها توسط نظام کودتایی سرطان، از بین بردن و قتل مرحوم
میوندوال بود.
کشتن میوندوال، کشتن یک فرد نبود، بلکه کشتن یک جهت و یک موقف بود و این
کشتن ها با کشتن میوندوال خاتمه نیافت، بلکه سرکوب دیگر اندیشان که با
تبانی و همکاری (پرچم-داؤد خان) آغاز و به شدت ادامه یافته بود، با هر کشتن
و سرکوب، مقاومت و ضدیت بیشتر را به میان آورد و در مقابل ستم و افراط
گرایی دوستان پرچمی داؤد خان، اسلامگرایی و نهضت اسلامی که بیشتر از دیگران
سرکوب می شد، بیشتر ریشه می دوانید و بیشتر تقویه میگردید.
لذا کودتای ۲۶ سرطان سر آغاز یک نظام پلیسی و یک رژیم سرکوبگر بود که با
سرکوب هر گروه، با مقاومت های بیشتر روبرو می گشت و بلآخره با مهاجرت های
اجباری و مداخلات همسایه ها، تخم افراط گرایی در وطن آرام ما، آهسته آهسته
پخش و منتشر گردید و دامنهٔ آن بلآخره به طالبان امروزی رسید.
پس کودتای سرطان نه تنها از نظر نقض آزادی ها و از بین بردن دیموکراسی نو
پا در کشور، یک اقدام نادرست بود، بلکه با سیاسی ساختن اردو و قوای مسلح،
سبب گشودن و باز کردن رخنهٔ کودتا ها، در کشور گردید که یکی از قربانیان آن
خود داؤد خان و خانواده اش بود.
در حقیقت کودتای سرطان به اصطلاح مردم، یک سر فلمی بود که فلم اصلی و
وحشتناک را بعد کودتای ثور به تماشا نشستیم.
داؤد خان در روز های اخیر جمهوریت تقریبا” غافل بود و جریان را بصورت دقیق
زیر نظر نداشت، چنانچه در شام روز ۷ ثور ، وقتی از رسیدن قطعات کمکی
تقریبا” نا امید شده بود، خطاب به اعضای کابینه و حاضرین در ارگ گفت:
(مسؤلیت این حادثه را من شخصا” به عهده میگیرم و شما همه می توانید آزادانه
برای نجات خود و خانوادهٔ تان تصمیم بگیرید).
این اعتراف و قبول مسؤلیت بیانگر شخصیت قوی و مسؤلیت پذیر داؤد خان بود که
به عوض ملامت کردن و غضب بر دیگران، مسؤلیت این قیام و احتمال سقوط نظام را
شخصا” به عهده گرفت.
اما آنچه هرگز قابل ترمیم و برگشت نبود، قمار و اشتباه داؤد خان در تغییر
نظام از طریق زور و دسیسه بود که دیگر نمی توانست آن حلقه های نظامی را دو
باره غیر فعال و خنثی بسازد.
گرچه طرفداران داؤد خان همیشه و همواره از وطن پرستی و ترقی خواهی او به
تکرار یاد آور می شوند، و حسن نیت داؤد خان را برای عمران کشور، به نحوی
منحیث دفاعیهٔ کودتای او بکار می برند.
اما باید ازین مدافعین سرسخت پرسیده شود که آیا امان الله خان، نادر خان،
ظاهر شاه، شاه محمود خان، داکتر یوسف خان، میوندوال، اعتمادی، داکتر ظاهر و
موسی شفیق، وطن دوست و ترقی خواه نبودند؟؟؟؟؟؟؟
چرا عدهٔ از هموطنان ما، بدیهیات را در جملهٔ برجستگی ها و صفات خارق
العادهٔ یک فرد بکار می برند؟
مثل اینست که بگوئیم فلان شخص، بسیار آدم خوب بود چون دو دست و دو پا داشت.
این صفت عام است که در هنگام صلح و صفا، اکثریت مردم یک کشور دارا می
باشند.
اینکه بعد از جنگ های خانمانسوز داخلی، چرا در افغانستان یک شخصیت ملی و
قابل احترام، عرض اندام نتوانست، دلیل آن اینست که شرایط کاملا” متفاوت
گردید و مانند آنست که انتظار روئیدن گل را در یک دلدلزار داشته باشیم.
داؤد خان در دوران صدارت با استفاده از قدرت و صلاحیت خود توانست کار های
قابل ملاحظهٔ انجام دهد، اما وقتی از یک زمامدار که در زمان صلح توانسته
بود خدماتی برای کشورش انجام دهد، قدردانی میکنیم، باید در وقت مقایسهٔ او
با دیگران از معیار های درست و هم از انصاف کار بگیریم.
چنانچه در انگلیسی می گویند: (سیب را با سیب و ناک را با ناک مقایسه کنید).
مثلا” اگر ما خدمات و کار های عمرانی و خوب داؤد خان را در ترازوی مقایسه
می گذاریم، باید فراموش نکنیم که مدت قدرت و زعامت او بیش از ۳۵ سال، و
چنان مقتدر بود که حتی پادشاه بالای حرف او چیزی نمی گفت و یا گفته نمی
توانست. پس چگونه می توان آن دوران ۳۵ سالهٔ اقتدار را با دوران یک سالهٔ
موسی شفیق، یا یکنیم سالهٔ میوندوال و یا سه چهار سالهٔ داکتر یوسف، که همه
غیر خاندانی بودند، مقایسه کنیم.
اما از جانب دیگر، باید فراموش نشود که هیچ یک از بزرگان دیگر، مرتکب
اشتباه بزرگی مانند اشتباه داؤد خان نشده اند.
بیاد دارم یک زمانی مرحوم پژواک به جواب یک منتقد سمج که او را چپ و راست
ملامت میکرد، نوشت که:
(اگر من نمی دانم که چه باید کرد، اقلا” میدانم، چه نباید کرد)،
بیائیم این وجیزهٔ مرحوم پژواک را در مورد داؤد خان و دیگر زعما در نظر
بگیریم.
دیگران اگر در زمان کوتاه حکومتداری خود کدام کاری بزرگ نتوانستند، اقلا”
میدانستند که کار خراب و خطرناکی هم نکنند.
این نکته بسیار بسیار مهم است که نباید فدای احساسات ما گردد.
قمار داؤد خان ولو به منظور پیشرفت و ترقی بوده باشد، باز هم قمار زدن با
سرنوشت یک ملت، از صلاحیت یک فرد بسیار بالاست!!
و یا اگر به جنبهٔ دیگر سیاست ها و عشق سیاسی داؤد خان نظری بیندازیم، می
بینیم که یک تعداد او را به خاطر علاقهٔ شدید به قضیهٔ پشتونستان و خاک های
از دست رفته، رهبر ملی گرا و عاشق وطن میدانند، اما باز هم می بینیم که بعد
از سالها نغمهٔ پشتونستان پخش کردن و اردو را به شوروی متکی کردن، درین
زمینه نه تنها دست آوردی نداشت، بلکه تحت فشار پاکستان در عصر جمهوریت،
تقریبا” از داعیهٔ پشتونستان بعد از سی سال، گذشت.
اما متأسفانه قبل از آن، سیاست و اردوی ما را به روسها متکی ساخت و روس ها
هم ازین احساس تند داؤد خان استفاده کرده از راه اردو و عسکری به
افغانستان نفوذ کردند و بلآخره این نفوذ، تا اندازهٔ در کودتای ۲۶ سرطان و
بعدا” بصورت علنی و صد در صد در کودتای ثور، آشکار و عریان گردید.
این ادعای بعضی هموطنان ما که امریکا درخواست داؤد خان را برای کمک به
افغانستان، رد کرد و سبب شد که داؤد به جانب روسیه روی آورد، دقیق نیست.
زیرا باید دقیق تر بگوئیم که امریکا صرف کمک نظامی به افغانستان را رد کرد،
چون با پاکستان هم پیمان بود و نمی خواست با کمک نظامی به افغانستان، رابطه
با پاکستان متزلزل شود، خاصتا” با در نظر داشت دعوای افغانستان در مورد خط
دیورند.
اما امریکا کمک های اقتصادی خود را دریغ نکرد بلکه کمک های خود را در پروژه
های مختلف مانند وادی هلمند، بند داله، شاهراه کابل قندهار، اعمار پوهنتون
کابل و دیگر پروژه های خورد و بزرگ، ادامه و توسعه داد.
اما متأسفانه داؤد خان با سیاست غلط و احساساتی بخاطر عدم دریافت کمک نظامی
از امریکا به شدت ناراحت و عصبانی بود. داکتر قیوم خان برادر داکتر ظاهر
خان که در سفر داؤد خان به امریکا، با او همراه بود، می نویسد که:
داؤود خان بعد از مذاکرات واشنگتن آنقدر عصبی بود که وقتی از کلکین اطاق
هوتل چراغان شهر نیویارک را می دیدیم، گفتم که چه شهر با عظمت و زیبا.
داؤود خان با عصبانیت گفت: (خاک بر سر زیبایی اش، اگر بمب اتوم می داشتم،
در وسط این شهر می انداختم).
ازین عکس العمل داؤد خان حدس زده می توانیم که چرا داؤد خان بعد از برگشت
از امریکا، به طرف شوروی روی آورد و چگونه روسها با استفاده از فرصت و
احساسات داؤد خان، سلاح های مدل گذشته را برای اطفای احساسات او فرستاد و
همراه با تجهیزات نظامی، نفوذ سیاسی و ایدؤلوژیک خود را نیز نشر و پخش
نمود.
اما دریغا که این داعیهٔ پشتونستان خواهی و تجهیزات نظامی و زور آزمایی،
همه و همه مانند بالونی که گازش برود، سالها بعد در زمان جمهوریت داؤد خان،
در اثر چند حرکت چریکی و فشار از طرف پاکستان، آهسته آهسته فروکش کرد و
بلآخره در جریان سفر داؤد خان به پاکستان، تقریبا” از داعیهٔ پشتونستان
گذشت و موضوع را به حاشیه راند.
ایکاش داؤد خان سالها قبل متوجه این خطای سیاسی می شد و افغانستان را فدای
سیاست های غلط نمی کرد، و به عوض تقویهٔ عسکری و اتکا به روسها، به امور
داخلی توجهٔ بیشتر مبذول میکرد و از خطر سیاسی ساختن اردو، ، جلو گیری
میکرد.
اما بر عکس، همان افسران چپی و تربیه شده، از احساسات و عقده های داؤد خان
در مقابل پادشاه و داماد بی اعتنای او، استفاده کرده و از طریق حسن شرق و
دیگر مهره های کی جی بی و جی آر یو، داؤد خان را برای غصب قدرت تحریک و
یاری نمودند.
برای آنعده از هموطنانی که کودتای ۲۶ سرطان را هنوز هم مصرانه یک حرکت ملی
و مردمی می پندارند، قبل از آنکه لست کابینه و فعالان کودتای سرطان را در
ذیل بیاورم، لازم میدانم نقل قولی از جناب عبدالله کاظم را که یکی از
طرفداران سیاسی کودتای سرطان می باشد، درین جا یک بار دیگر تکرار کنم که
بتاریخ ۱۵ جولای سال ۲۰۰۸ در تلویزیون نور چنین گفت:
“با آمدن موسی شفیق به حیث صدراعظم، شوروی ها متوجه شدند که افغانستان با
وجود زحمات سی سالهٔ آنان، از زیر نفوذ شوروی خارج خواهد شد، لذا تصمیم
گرفتند تا شفیق و نظام شاهی را از بین ببرند. و برای مرحلهٔ اول یعنی دورهٔ
انتقالی، داؤد خان را برای زعامت ترجیح دادند و مطرح ساختند”.
حال با تائید این تحلیل آقای کاظم، آنعده از اعضای کابینهٔ داؤد خان را که
پرچمی، یا خلقی، یا متمایل به پرچمی و یا افکار چپی متمایل به شوروی و یا
هم مشکوک الهویه بودند، درین جا ذیلا” می آورم:
۱- حسن شرق معروف به مهرهٔ کی جی بی
۲- فیض محمد وزیر داخله
۳- حمید محتاط وزیر مخابرات
۴- پاچاگل وفادار وزیر سرحدات
۵- جیلانی باختری وزیر زراعت
۶- سید عبدالاله
۷- قیوم وردک
۸- داکتر محبی
۹- نعمت الله پژواک
۱۰- محمد خان جلالر
۱۱- فیض محمد سکندر
دیگر کمونیست ها و چپی های شناخته شدهٔ نظامی و فعال در کودتای سرطان عبارت
اند از:
(قادر، گلابزوی، وطنجار، نبی عظیمی، حبیب الله زرمتی، ضیا مجید، جگرن خلیل،
سرور نورستانی، شیرجان مزدور یار و و و)
و معلومات تازه که اخیرا” از زبان حمید محتاط در تلویزیون بهار شنیدیم:
(در کودتای سرطان، اسدالله سروری خلقی و معروف به قصاب، مؤظف شده بود تا
قوای هوایی را خنثی کرده و قوماندان قوای هوایی را توقیف و توسط هیلیکوپتر
بیاورد. اسدالله سروری مؤفق شد که این پلان و وظیفه را عملی سازد). حمید
محتاط در ادامه میگوید که:
(وطنجار وظیفه داشت تا قصر دلکشاه را تصرف کند و او قصر دلکشا را تصرف کرد
و با تانک خود جلو قصر دلکشا اخذ موقع نمود).
آیا با درک این حقایق هنوز هم فکر میکنیم که کودتای داؤد خان به اراده و
پلان خودش و چند نفر بی طرف، به ثمر رسیده است؟ و یا با کمک و سهم گیری
فعال عمال روسی و افراد نظامی تحت نفوذ استخبارات نظامی شوروی (گی آر یو) ؟
پایان
داؤود ملکیار
|