عـمـری وصال بستـم، میهـن جدائیـت را
شایـد بخـاک بردن، این رنج دوریـت را
دور از برت بگشتم، من خوارو زارِغربت
وی مـام مـهـربـانـم، لـطـفـی فـدائـیـت را
گـشتـم اسیـر مهـرت، از روز پـا نـهــادن
در دامـن عـزیزت، وآن مهـرو رزیت را
کوه ها ودره هـایت، باغ ها و راغ هایت
دورجـهـان نـدیــدم، ایـن دلـربـائـیــت را
مهتـاب چهره گان را، بسیاردیدم به دنیـا
لیکن ندیدم هرگز گلچهـره، افغانیـت را
ای ملک بهـتـرینـم، هستی تو دراسـارت
خـواهـم زقــادر حی، بـیـنـم رهـائـیـت را
دورازبـرت نمودی ،بیچـاره"حیدری"را
بهـرخدا به آخـر، وصل این جدائـیـت را
۲۵،۶،۲۰۲۳،سدنی
|