میخواهم سرودی بخوانم
و چنان عاشقانه جاری شوم تا هرچه انسان است صدایم را بشنود
میخواهم
زیباترین نقاشی روزگار را
روی دیوارهای احساسم، بیاوزم
و نگاههای جادویی ستارهها را
در دامن آبی چشمهایم
پنهان کنم
من
همیشه عاشق بوده ام
و همیشه
داغ داغ داغ
قلبم
سرشار از هیجان تند دوست داشتن
و روانم
لبریز از حس جستوجوی اسرار
میخواهم
تازهترین ترانهی هستی را
امروز به گوش همه دخترکان سرزمینم
زمزمه کنم
و درب مکتب اعتماد را
به رخ شان بگشایم
با درشتترین واژگان
روی تختهی ذهن شان بنویسم:
آفتاب، دوباره میتابد
و شب به پایان میرسد.