گواه استیم که در دهۀ نود سدۀ پیشین ترسایی، طالبان یا گروه مدنیت ستیز و
آغشته با انواع تبعیض ها، چند سالی توانست در افغانستان ماهیت اش را نشان
بدهد.
یکی از عوامل داخلی پیروزی های سریع اش در آن زمینه هایی نشانی میشد که
تنظیم های جهادی، با جنگ های تبهکارانه و بسا بیدادگری ها، مردم رنجدیدۀ
افغانستان را به ستوه آورده بودند. افزون بر آن، توان و امکان پیشین خود را
نیز طی برخورد های اصطکاکی و ذله ساز، از دست داده بودند. در نتیجه طرح
حکومت پاکستان برای شکل دادن، تجهیز و فرستادن طالبان به افغانستان، در
بیشترین مناطق با مقاومت جدی روبرو نشد. اما گذشت اندک زمان این واقعیت تلخ
را نیز وضاحت داد که در افغانستان، نیروی ستمگر و انسان آزار عوض میشود، با
ژرفتر کردن و وسعت دادن مظالم وعقب گشت ها.
آن چند سال حضور طالبان و کارکردهای زیانبار در افغانستان، آزمون عبرت
دهنده یی بود که میتوانست طرف نقد و انتقادِ به ویژه تحول طلبان انساندوست
باشند. آزمونی که در یکی از ابعاد، همچنان به طرحی صحه مینهد که جدایی دین
از دولت و عذر دولت دینی را خواستن بر بنیاد احترامی که در چارچوب یک نظام
سکولار تحقق می یابد، پذیرفتنی میشود. اما همان هنگام هم دیده شد که برگشت
ها و پس روی های مصیبت آمیز در محدودۀ گروه هایی نبود که در حاکمیت قرار می
گرفتند. بلکه بخش هایی از طراحان برنامه های تحول طلبانه در مفهوم عام آن،
درس خوانده گان و قلمزنانی مدافع پنهانی و یا آشکارای طالبان و حتی جنایات
مرتکب شدۀ آن بودند که تعجب و پرسش انگیز بود. پاسخ پرسش را کارکرد های
نظام قبیله یی، ناگسسته گی و حضور قوی فرهنگ آن در ذهن و رفتار این گروه از
مردم ارائه میکرد.
پس از روی آوردن گروه طالبان در زمان ریاست حامد کرزی و غنی- عبدالله، به
دهشت افگنی، انتحار و انفجار، گردن بریدن ها و بیرحمانه ترین فجایع ضد
انسانی، بازهم دیده شد که آن بخش یادشده این فجایع را محکوم نکردند که حتی
به دفاع از آوردن و آمدن این گروه در قدرت، به انواع گوناگون نوشتند و
گفتند.
حالا که این گروهِ عقب مانده، دست پروردۀ پاکستان با همه انواع ستمگری، به
نازیدن و رفتار جهالت آمیز ادامه میدهد، می بینیم که باز هم حتی در آن
زمینه هایی که بشریت را در این عصر و زمان می آزارد، بر دهن ها قفل توطئه
نهاده اند و یا با یاوه سرایی سعی دارند، جنایات جاری در کشور را بسیار
کمرنگ نشان بدهند.
مسلم است که گروه طالبان بدون توافق پاکستان توان برداشتن گامی را ندارد.
هنگامی که اندک تشنج در سرحدات پاکستان- افغانستان رونما شد، مدافعان
طالبان سعی کردند، نشان دهند که طالبان با پاکستان مشکل دارد. اما دیدیم که
پاکستان آرزومندی هایش را در بارۀ طالبان پاکستانی به گونۀ سمت و سو داد که
مصالح ملی اش را با تحقق اهداف رهبردی در افغانستان تحقق بخشید. گروه
طالبان، طالبان پاکستانی را در بهترین مناطق شمال وشمالشرق افغانستان
انتقال میدهد. نگرانی های ناشی از دهشت افگنی طالبان پاکستانی را با دور
کردن اعضای آن گروه از سرحدات پاکستان، رفع میکند، اما بذر تروریسم را در
افغانستان توسعه میدهد. حضور تروریست های طالبان پاکستانی در شمال
افغانستان، در پهلوی تأسیس مدارس زیانبار برای مردم ما، اخطارهایی اند که
عواقب آن در گوش مردم منطقه نیز باید طنین افگن باشد.
تأسف بار است که افشأ کننده گان اندک میباشند. آنانی که توان تشخیص اهداف
شوم را دارند و واضح می بینند که گروه ستمگر و جاهل، هیچ قوم و ملیتی را از
آزاری که در نهاد وماهیت آن است، در امان نمیگذارد، با آنهم مُهرخاموشی بر
لب زده و یا به کج بحثی اشتغال دارند.
چنین موقف، در جامعه یی که اکثریت مردم نظاره گر استند و روی به دعا دارند
که "دستی از غیب بیرون آید و کاری بکند" و یا دست یافتن طالبان در قدرت
کنونی را نه از روی علایق خائنانۀ حکومت های پیشین و لزوم دید امریکا، بلکه
نگاشته در "لوح محفوظ" می پندارند، بسیار و بسیار آسیب زا است.
خاموشی در برابر ستم گروه طالبان، نگفتن از فجایع و آزار و تحقیری که بر
مادران، خواهران و دختران روا میدارد، تبعیض زبانی، قومی و مذهبی یی را که
اعمال میکند و... آنهم از جانب کسانی که جنایت و رجعت های تاریخی می بینند
و میدانند، اما جانب طالبان را الزام میکنند، بخشودنی تاریخ و وجدان انسانی
نیست.
افغانستان شاهد حضور چنین خاموشان و مدافعان لفاظ گروه طالبان است.
|