لبخندی ملیح
بر لبان بانویی زیبا
تو را پیش روی من قیامت می کند
با صدایی گرم و گوارا
از بانویی زیبا
یاد محشر آواز اهوراییِ تو
همه ی جانم را
لبریز ساز و صدا می سازد
بهار که می رسد
من تازه تر
جوان تر از پیش
عاشقی سرشار
از شوقِ شورش می شوم
تنها تصور تورا پهلوی خود داشتن
از من تندیس عاشقی
با همه ی هستی
تسلیم و ارادت می تراشد
تو چه گرمی یار جان
تو چه قدر هند ؟!
خط استوا از هُرمِ تو
همیشه تموز پوش است
از تو گرم ام خورشیدْبانو !
تو جبران بی وطنیِ منی خاتون !
تو هندِ منی !
آرش آذیش
|