خاخامِ پیر پا لبِ گورم که، چشمم به راهِ هیچ مسیحایی؛ دیگر نمیکند به خدا
تمکین!*
یا مریمی که در دلِ تاریکی؛ از آذرخش نحس تو آوایی_ نشنیده غیر لعن، به جز
نفرین! *
دستم که میخکوبِ صلیبت شد، عمری بلند بود نیایش کرد! چشمی که حال طعمهی
کرکسها-
عمری ترا ندیده ستایش کرد!
پیغمبریستم که صلیبت را، ارزانیام نمودهای و صد زخم! حالا سراسرِ بدنم
زخم است. بیالتیام و تازه و بیتسکین!
بختِ بلند تان خوش و خوشتر باد، ای ایزدانِ کاخ المپوس و؛ ای رهروانِ
روشنی و شادی!
من هادسم که سهم من از دنیا، حتا اگر خدا بشوم مرگ است ( پروردگارِ
تیرهگیِ زیرین)!
مو نیست آنچه روی سرم، مار است!
سَم منجمد شدهست به رگهایم
ای وای من چقدر مِدوسایم!*
قلبِ ترا و چون تو هزاران را؛ عمری به سنگِ سرد بدل کرده، این چشمهای
لعنتی غمگین!
این حجم رنجِ مانده به دوش من، خم کرده است قدِ جوانم را، این بارِ لعنتیِ
گران از من_
خورّهست و سالهاست روانم را...
و بیدلیل نیست! یقین دارم!
شد سالها که رو به توقف هست
در مغز من ترشحِ دوپامین!
مزدا مهرگان
* اشاره به خاخام پیری که خدا برایش ندا میدهد که قبل از مرگ مسیحا را
خواهد دید و او سالها در انتظار مسیحا زندگی میکند.
* اشاره به ندای خدا پس از آذرخش؛ (درود بر تو ای مریم!)
* ایزدان کاخ اُلمپوس، خدایان دوازده گانه.
* هادِس: خدای برزخ، جهان زیرین (مردهگان) او برادر پوزیدون و زیوس است و
به قید قرعه بد شانسی میآورد و خدای دنیای زیرین میشود.
* مدوسا: دختر فورسیس، او بینهایت زیباست ولی روایت است که پوزیدون در
معبد آتنا به او تجاوز میکند و آتنه او را مسخ میکند. جای موهایش مار
میروید و آنکه به چشمانش نگاه کند به سنگ بدل میشود.
* دوپامین: انتقال دهندهی عصبیست که کمبودش در بدن سبب اختلالات زیادی از
جمله اسکیزوفرنی و بیخوابی و دیپریشن میشود.
|