شب از هجوم ناله ی من گریه میکند
این گریه ها نشانه ی بدبختی من است
اندوه چشمهای تو خوابم ربوده است
اخم تو سقف خانهی بدبختی من است
ای زندگی! به دوش غرورم تبر مزن
این روزها، زمانه ی بدبختی من است
سیلاب خون و خوف مرا برده با خودش
غم، قایق ترانه ی بدبختی من است
من ماندم و حکایت تنهایی و دریغ
شعرم، دگر بهانهی بدبختی من است
فرخنده شعله
|