مثل برگی که دور افتاده، دیگر آن شاخه را نمییابم
به فراسوی هر چه سر گردان، رفته در باد آرزو هایم
به کدامین فریب برگردم؟ آه! آمیزهای عجیب به او
عشق برهوت زندگانی من، یله در خواهشات بیجایم
و چه سر شار گشتم از پوچی، سینه برهم فشرده باقیام
مثل وهمی که از میان برود، در خودم دیر بعد پیدایم
سر نوشتم از او جدا افتاد، نا کجا آخرین پناهم شد
به سکوتی پناه باید برد، به همین وسعتی که تنهایم
*
کاش! میشد ترا بهم ریزم، از دل ابرها ظهور کنم
و بریزم به روی صخره و سنگ ...
له شوم روی خاک آبایم
#شمیم_فروتن
|