کابل ناتهـ، Kabulnath
مزدا مهرگان
تیرِ خلاص را بچکان! ماشه را بکش! سستی نمیکند که پس از این ارادهات؟ ...که بر تو واجب است به پایان رساندنِ رنجِ عظیم و ناخوشیِ فوق العادهات! ایمان به خط آخر و پایان قصه آر شاهی که از چهار جهت در محاصره باید قبول کرد که چیزی نیاید هیچ از دستهای خالی و خوردِ پیادهات که گفته است جای نفس درد را بکش؟ و بعد هم عمیق تر از... بغض را فرو... با هر پُکِ تو جیغ کشیدهست ریهها سیگار لعنتی چقدر استفادهات...! هر نانوشته زخم جدیدی به ذهن توست بنویس تا رها شوی از رنج این سکوت شد سالها که خواب ترا میکند حرام از توی گور بچهی هرگز نزادهات! رامیت را کنار بزن مادیان سرخ پیشآ در ازدحامِ خیابان! برهنه شو! "رقصی چنین میانهی میدانت آرزوست" هرچند شهرِ وحشت و خونت کفن کند تو بند_بازی و همهجا بندبازی است دردی که در تمام تو در بند بند بند بندی به بند دست تو فرهنگ_ اجتماع بندی دگر به پای تو شد خانوادهات از شر بندهات رها شو اگرچه بعد خلقی به جرمِ عشق و جنونت کفن کند فریاد را بکش وسط شهرِ انجماد تا که صدا به جای سکونت کفن کند صد زندگیست ثانیهای بیتعلقی و مرگ نازنینِ بدونِ قلادهات! مزدا مهرگان
بالا
دروازهً کابل
الا
شمارهء مسلسل ۴۳۰ سال نــــــــــــــــــوزدهم حمــــــــــل / ثور ۱۴۰۲ هجری خورشیدی شانزدهم اپریل 2023