کبوتر های خوابآلوده
از چشمانم پریدند
عشق
در آن افق های ناپیدا
آرام آرام رسوب کرد
اکاسی های انتظارم
نمیدانم
کدامین فصل را
گل خواهند داد
و نسترنزاران دور
چه گاهی
مرا مهمانی؟
به دخترکان آن دهکدهی دور خواهم خواند
که به یاد من
گلها دخترک و گندمک را
بچینند
و گاه هم
گوشهی چادر سپید شان را
به دستان شگوفههای سنجد
بسپارند
روحم را
با سیمهای خاردار داغ
پیچیده اند
جرمم چیست؟
های های آزادی
مگر چه طعمی داشتی؟
ما اینجا
اسارت را
به جان خریده ایم
و تا نفس میکشیم
بوی سیاه زنجیر
فضا را
مسموم میکند
امروز
خودم را رها میکنم
میان چمنزارها
و همه گلهای زرد و کوچک را
عاشقانه میبوسم و به آغوش میکشم