مرا نه برف زمستان، بهار میبلعد
بدون عشق مرا روزگار میبلعد
نه خواب دارم و نی لحظهیی قرار ای وای
مرا چنین غم دوری یار میبلعد
مرا ز دانهی یک عشق آفتاب بکار
که روزهای مرا شام تار میبلعد
مدام قسمت من بود پشت در بودن
نیامدی و مرا انتظار میبلعد
مرا بدون تو در ایستگاه تنهایی
غریبی و چمدان و قطار میبلعد
به اوج میرسم، اما، شبیه اعدامی
گلوی سبز مرا، بی تو، دار میبلعد
ز ریشه های خودم دورم و فرارم نیست
مرا نه واژهی غربت، دیار میبلعد
صنم عنبرين
|